تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حمیدرضا عبدلی

در‌چشمانت‌خورشید طلایی‌جنوب‌خانه کرده‌است من‌در‌پیشواز‌نگاهت مانند‌برف‌زمستان آب‌می‌شوم

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

دیشب‌گریستم غریبانه‌بادلم بایاد‌مادرم تنها‌عروسکم همدم‌تنهایی‌من‌است مادر‌مرا‌ببخش دیروز‌دکترم داداین‌خبر به.من‌که مادرنمی‌شوم...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

دیشب‌گریستم غریبانه‌بادلم با‌یاد‌مادرم تنها‌عروسکم همدم‌تنهایی‌من‌است مادر‌مرا‌ببخش دیروز‌دکترم دارد این خبر به من‌که‌مادر نمی‌شوم...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

عشق‌‌یک‌حادثه‌است تواگر‌بار‌دگر دربردل‌باز‌آیی شاید‌این‌حادثه‌ تکرار‌شود

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

فرهاد‌کوهکنم شیرین‌من‌بیا به‌رویایم‌در بیستون‌عشق تا‌بتراشم‌به‌سنگ سخت‌نقشی‌زپیکرت که‌همدم‌تنهاییم‌شود...

ادامه شعر
آرزو نوری

چون پرکاه نشسته روی یک توده آب و دلش می خواهد باد کوبنده و سرد بوزد بر تن این مرده شوم و تکانی بخورد زیر دانایی باد حس مرداب کبود چه خیال خامی در سرش می چرخد همگان می دانند بستر این م...

ادامه شعر
مرتضی اربابی حکم آبادی

در کنارت بودم که دلت با دل من فقط از رفتن خواند وای ... بیچاره دلم تشنه ی بودنِ تو... چقدر تنها ماند و چه ناگاه خدا هم دل داد یا که در آینه ی روز شمار ِ تقدیر چقدر زود به رفتن دادی دل و رو...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

نوید ای سر زمین فرو رفته در ظلمت ظلم ای دیار وحی و ایمان مردمان فرخفته در سکوت تلخ این خفقان گلویی پر دارند گلویی سرشاراز خروش سخت یک طغیان ************ تقدیم به سرزمینهایی که گرفتار چنگال ...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

دیشب در ابدیت رنج بیکران بی تو بودن با خیالت تنها گریستم تمام اشکهای مانده از دوران کودکیم را به وفای به عهدی اساطیری که هیچ یک نباشیم بی دیگری همه شب محزون گویا این سیگار نیم خاکستر شده ...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

ای خاطره ی ماندگار شبهای بوسه ومی تو که هر شب تمنای خیس لبانت از هم آغوشی پروانه ونسترن قصه ها می گفت مگر نمی بینی که ماه این یگانه یار دیرین شب به گوش ظلمت ترانه ی سکوت می خواند شب را دریاب...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

امروز آمدیم من وتو خیس خیس نشسته بر نیمکت کهنه پارک باران را به مهمانی خیره درخیره ی سبز چشمانت آمدم در یاد حدیث آنروز بارانی آنروز می شدی گریان به نبودنم به گم شدنت در هیاهوی عشقهای خیا...

ادامه شعر
محمد شیرین زاده

گــل شــمعدانی مــن بـه نـوازشگری دـست تـو عـادت داشـت ایـن گــل ظـریف سـرا پـا احـساس غـیر آب و آفـتاب بــوسه هـای لـب تـو را کـم داشـت گــل شــمعدانی مــن ساـلها در انـت...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

دوست تر از خویشت می دارم آنسان که لحظه ای بی تو ماندن را زیست نتوانم چونان که می سوزی دود می شوی خاکستر می شوی اگر چونان تو یافت بتوانم کسی را همیشه همراه آنگونه که گفتم آنگونه که هستی ب...

ادامه شعر
کریم لقمانی سروستانی

فکربودم چه کسی آمده این صبح سحر دیدم ، مرده شوراست مزاحم گشته گفتمش ، خیرباشد حاج علی گفت، درمسجدده مجلس ترحیم توبرپاشده است!! زودبرخیز به آنجا برویم، هردوراه افتادیم همه آنجا بودند،عباس آقاعطار...

ادامه شعر
حسن کریمی

«نیلوفر آبی»

یه روز خوبِ خدا ،

که آسمون آبی بود.

رفته بودم به تما شایِ ،


گلِ نیلوفری که باهمه،

ادامه شعر

موسی ظهوری آرام

زنجیره ی بندگان خدا بسان مردمان گدا از ابتدا تا انتهای خیابان رفاه تا وصال سبد کالا ************* سروده شده در اسفند 92در صف طولانی دریافت سبد کالا...

ادامه شعر
حسن کریمی

آینه یِ «آینه» وَ من او را دیدم ، خودِ او بود ، چو یک دختر زیبا ، بزمین آمده بود . نگهم چون شبنم ، روی آن گونه چون ، ...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

پدرم را در اندوه سرخ غروبی شوم به صیانت عصمت دختری معصوم گرگانی هوسباز دریدند مادرم را سوسوی دیدگانش گره دار قالی هایش ربودند و انگشتانی یخ زده چونان دندانهای پوسیده نمایان از پاره گی کفشها...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

شهوت پدر آتش برانگیخت عاطفه ماذر آب شد از هم آغوشی آب وآتش ما زاده شدیم زایشی مقارن گریه های بی امان آبستن حوادثی داغ از جنس نیاز به رنگ عاطفه به مستوری یک راز زندگی می شود آغاز ودر حلقه عاد...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

من سنگفرش بی عابر خیس این خیابان آسمان سوگواران سوگواران مظلومیت باران دستی هیچ دستی از قاب پنجره ی هیچ اتاقی به نوازش قطره نیامد ودل سوار بر تازیانه باد همسفر اندوه ابرهای انبوه می رفت ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا