تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ابوالقاسم کریمی

اگه دریاچه را دیدی دوباره بگو با ماهیان بی ستاره که در دنیای سبز مردم دشت دل ناپاک (سَد) جایی نداره

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

خدای ما از آن اول جهان را کرد ایجادش ولی آدم نبود آن روز خدا بنهاد بنیادش بنی آدم کجا بودند ، که بر یاد خدا باشند خدا با قدرت تنها ،جهان را پاک بنهادش ٭٭٭ خدای ما ...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

نمی داند کسی حال خدا را نمی خواهد دلی ذکر و دعا را به دندانش گرفته گرگ دنیا تمام تار و پود روح ما را

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ای دل به هرزه گویی هر قدر اگر بپویی نتوان که راه حق را ، در هـر قدم بـپویی حرف خـدا بزرگ است دارد بسا معانـی یک ذره اش چو مویی افزون بُود چو کویی ٭٭٭ ای دل طراز ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

گرد و غبار فقر و قناعت نکوتـر است زآن خودسری که بر سرخلقی توانگر است آن کیمیــا که زِ سنگـی بلـور ساخت دست توانگرش که نکوتر زِ گوهر است ٭٭٭ گرد و غبار خاک...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

خداوندا اگر رنجور هستم اگر از کو چه باغت دور هستم میان چنبر تزویر غرقم نجاتم ده دچار زور هستم

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بهـار مـا نمی آید در این اوضاع یخبندان به کام ما بـُوَد زهری همه اینها در این قندان خداوندا صراطت کو در این دنیا نمی باشد همه افتاده اند از پای دراین راهت و پابندان ٭٭٭ برادر...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

من آن عودم که می سوزد وجودم که می سوزد ، همه بود و نبودم من آن عودم که هم پای محرم ببارد ابر غم ، از تار و پودم ___ ابوالقاسم کریمی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ای پسر اَر تو را بـُوَد دانش و عقل و شعور غرق شقاوت ببین حرف صلاح وحرف زور جمله حرف آن خدا بهر صلاح کار توست از دَم آمــدن به دهر، تا دَم رفتـن به گور ٭٭٭ آن تیـغ تیـز ...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

خزان بر باغ افکارم خزیده تمام تار و پودم را دریده چرا نقاش تقدیر دو عالم مرا در حال غم خوردن کشیده؟!

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

حسن کار خدا گفتی و ابر و باد و بارانــش کز اول تا الی آخر همه باشند به فرمانــش به دقت کارخود بنگر مطابق کُن به امرحق مطابق کار خود بنما به اول عهد و پیمانش ٭٭٭ یاران چه می ت...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بیدار دلان را غـم بر عیش و طرب نیست غم خوردن آنها به قیامت که عجب نیست پوینــد در آن راه که بیــدار دلاننـــد پویند ره صبحی که درآن ظلمت شب نیست ٭٭٭ بیدار دلان را...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

یک آدم مهربان و تنها رفته باقایق‌دردسوی‌دریارفته من‌سنگ‌صبور دردهایش‌بودم اوبی‌خبروچگونه بی‌مارفته

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

شب قــدر است و دارم ایــن نـظــاره کـه فیــض حق رســد بــر من دوبــاره خـداونــدا تـو دنیــایت چـه رنگ است جـفــا و جــور از آن بــر من قــطاره ٭٭٭ شـ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بیدار دلان را اثـر از لهـو و لعـب نیسـت آن بـی اثـر از عالـم اسرار و ادب نیست بیدار دلان را اثـر از علــم خـدای اسـت بر ذکر زبانـش به جز از گفتن رب نیست ٭٭٭...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

اول خــدا که علـم طبابـت قــرار داد لقمـان بگفت و علم خـدا را انتشــار داد با آن نظام و طـرز صحیـح طبابتــش بر هـرکه خواست درد دهـد،صد هـزار داد ٭٭٭ امّـا ت...

ادامه شعر
Kazem Keshavarzkalhori

بوی پُز می‌دهد هر که به ما می‌رسد جز تو که خاک و خل‌ی آخر با‌کلاسا هر که نشست همنشین صحبت در بند کند جز تو که بال‌م دهی تا پَرانی‌ مرا...

ادامه شعر
تورج ریحانی

چگونه لاف بندگی زنم که وقت نماز به لب به ذکرنیازوبه دل به بازارم نشسته روی به محراب مسجد و به رکوع چوتاجران بردکان به فکردینارم ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

پایمال گمرهـان شد،فردی که خودسر آمـد از خودسری خود بود،همــراه گمــره آمـد هـر فـرد معرفت جو،در راه معرفـت رفت بـر مـردمان زمانــش بر جملـه رهبــر آمـد ٭٭٭ گفتـار علـم و د...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

یاران تفکر یـار ، هِـی دَمبـدَم بـر آمـد الهام فکـر آن یـار باز هم بر این سـر آمـد یاران به نکته سنجـی بسیارتـر بکوشیــد بسیـار نکتـه بـر من ، از فکـر بهتـ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا