اول خــدا که علـم طبابـت قــرار داد
لقمـان بگفت و علم خـدا را انتشــار داد
با آن نظام و طـرز صحیـح طبابتــش
بر هـرکه خواست درد دهـد،صد هـزار داد
٭٭٭
امّـا تصـوّری کنـم آن درد را زیــاد داد
بـر جُــرم هـر گنـاه به هـر نابکار داد
هـر کس گنـاه کرد و از آن کار توبه کرد
چون توبه نصــوح بـر آن افتخـــار داد
٭٭٭
هـر کس گنـاه کرد و گناهـش ادامه داد
او را به دسـت درد به مثل شــکار داد
هـر کس گنـاه کرد و ابد توبه ای نـکرد
دردش فــزود و بیشتــر و بیـشمــار داد
٭٭٭
علــم طبابتــی که خــدا بیـشمــار داد
علــم طبابتـــش به تمامیـــن دیـــار داد
آلوده کاری است که درد آورد پدیــد
دردی خـــدا بــه آدم آلـــوده کار داد
٭٭٭
این علـم و هنـرها که تو در دل بنهفتـی
نـزد همه ی خلق سخنور که نگفتـــی
این جمله سخنها که بگفتی هدفت چیست
این دُر گرانمایه تو از بهـر که سُفتــی
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 02 تیر 1401 13:43
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 03 تیر 1401 07:24
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
علی آقا اخوان ملایری 03 تیر 1401 07:28
درودها بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، موزون، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
حسن مصطفایی دهنوی 05 تیر 1401 06:59
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین