گرد و غبار فقر و قناعت نکوتـر است
زآن خودسری که بر سرخلقی توانگر است
آن کیمیــا که زِ سنگـی بلـور ساخت
دست توانگرش که نکوتر زِ گوهر است
٭٭٭
گرد و غبار خاک قناعت زِ رخ مشوی
این خاک کوی دوست بُود خوبتر بجوی
هر کس که از قناعت وهمت توانگر است
نتوان زِ نـزد بی خردان ریـزد آبروی
٭٭٭
هـر آن مـردی به راه بردباری است
زِ هـر کبر و دغل در بی قراری است
فزونتــر باشــد و با صبر و با حلــم
چنین صبح نسیمــش در بهــاری است
٭٭٭
هر آن فـردی دغلکــار است و کم صبر
مسلمان کی بُود ، می باشد آن گبــر
به کار خیــر و خوبــی پُــر هنر نیست
هیولایــی بود آن ، مثل یک بــبر
٭٭٭
اگــر مردی به شوق نیک کاری است
زِ هــر کار دغلکاران کناری است
به کار صحت و سالــم بکوشــد
درستــی کار آن در هــر دیاری است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 10 تیر 1401 18:49
لطیف و دلنشین
حسن مصطفایی دهنوی 12 تیر 1401 07:51
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین
حافظ کریمی 11 تیر 1401 01:53
درود و هزاران درود بر شما
عالی و ماندگار
حسن مصطفایی دهنوی 12 تیر 1401 07:51
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین