- لیست اشعار
- موضوع
- عاشقانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ماهدخت محمدی
در13 /02/ 1350 -
حسن رسولی
در13 /02/ 1363 -
Parvin Mohamadi
در13 /02/ 1402
در دمی با یک نگه قلبم نشانه رفته است آنکه چشمانش چو تیر و ابروانش چون کمان م.پاس
ادامه شعرعمری در بندتم و کاش یکبار تو اسیرم باشی سپید گشت موی سرم و اینبار تو پیرم باشی در قامت ما سوخته دلان هست مرامی تا قیامت سرباز توام و تو امیرم باشی نهراسم از ظلمت شب، تا تو در قلب منی خواب زلیخا دید...
ادامه شعرنه سهرابم نه فروغ نه دخترکِ پاییزی من همان دخترِ داغِ تابستانم شعرهایم همه از توست که رویایِ منی. #آگرین_یوسفی
ادامه شعر_در چشمان تو چیزی هست که وقتی نیستی اندوه می خورد تن تنهایی ام را... _به ستوه می آورد دردی گنگ ناشیانه تمام هیبت تمام غرور زنانگی ام را... _جای خالی خنده های تو به روی سطرهای دفتر عشق مضحکه ی خلق ...
ادامه شعر«شعله ی عشق» در کوچه باغ دل رُخ ماه تو دیدم مرغی شد این دل از قفس ناگه پریدم بر شاخ و برگ مهربانیها نشستم نقشی ز رُخسارت به برگ گل کشیدم وقت سحر مرغ هَزارم نغمه سر داد آوای خوش هر دَم به گوش ...
ادامه شعرامسـال نیـامد کَمَـکی زود بهـار؟ هر سـال که پر نـاز و ادا بود بهـار! از «آذر» و «دی» منتظرت بود که تا «اسفـند» برای تـو کند دود بهـار ...
ادامه شعرسـر و سـامـان منو سـاحل اَمن و سایه و سُرمه و ســوی چشم و سَــرسبزی هر ســال منی الی مطلق
ادامه شعر«حریر عشق» جامه از جنس حریرت می شود پوشاک تن نغمه ات ، آوای خوش الحان آن مرغ چمن این گلستانم معطر می شود از بوی تو مُشک تو خوشبو کند این خانه آهوی خُتن خاک جانم را بپوشانی تو در فصل خزان چون ...
ادامه شعرمن غرق توام، تو غرقِ در سجاده بیزار زهم، ولی دوتا دلداده چون عقربهایم و ساعت دنیامان در دورترین فاصله، خواب افتاده حسن سهرابی...
ادامه شعرروی طلایی شدو قدم کمان سینه پر آشوب ز سوزی نهان مثل همان مرغک رنجور عشق حبس میان قفسی بی نشان مانده در این بهت که آیا شود؟ بگذرم از محبس تن پرکشان؟ تا که به پرواز در آمد دلم خواست به اوجش برس...
ادامه شعرقفس چشمانت را بگشای ، تا در آغوش بگیرم ، غم تنهایی مژگانت را.
ادامه شعر_گم شده ام؛ میان این همه هیاهو! چشمان تو اگر بود روشنابخش ظلمتم می شد... _کاش چون خورشید؛ از پس شب های بی مهر یک روز ظهور می کردی......
ادامه شعرنم نمِ باران بہ شب، یڪ ڪُنجِ خلوت، مال تو خیسِ دلتنگے شدن از جنسِ غربت، مال من ساعتِ صفرۍڪہ گویندساعتِ دلداگیست یڪ بغل دلواپسے در چنگِ حسرت، مال من بـاز هم قلب مرا بَردے، بـه اوج با خنده ات ...
ادامه شعردر میان خلوت شب های تاریک دلم عطر آن معشوقه ام مستانه غوغا می کنند
ادامه شعربوییدن تو مرا آرزوست،ای گل ارغوانی من در آغوشم بگیر،تا برنگردد حس یتیمانی من جای حرفهایی که نشد به تو گویم،گریستم افسوس نشد،بی حاصل است پشیمانی من در رویاهایم با من ساعتی قدم بزن بلکه در رویا آرام...
ادامه شعرگفتم ای سلطانِ مه رویان بده پیغامِ دل گفت با ذِکرِ خدا تنها شود آرام دل گفتمش راه دگر هم هست آرامم کند؟ گفت رنگین باده ای باید خوری ازجامِ دل باده خوردم مست گشتم دیدم و معشوق را جلوه ای آمد بگفتا بس...
ادامه شعررهگذری شیرین لبی لعل پوش درسفری برد از سرم عقل هوش طفلکی دل افتاد از جوش وخروش حورعینی ، زلف زرین، بازیگوش ویرانی دل گو...
ادامه شعر"واپسین کوچ" به کمی تماشا باز می دیدم تو را، حیرتی دگر و لختی آفریده شدن. که بر می داشتی از اندیشه ام رایحه ی بنفشه گی همچون خیال پرندگان در واپسین کوچ. می دیدم ات که نرفته ام از بیشه ی آفتاب و رویا...
ادامه شعربازهم درگیرودارقافیه خسته ازیک حس زیبامی شوم بازهم دریک شب سنگین وسرد تاسحرپاپیچ رؤیامی شوم قطره ای درامتدادآرزو می چکم مهمان دریامی شوم گم شدم درالتهاب لحظه ها تازگی درکوه پیدامی شوم تادرآوندنگاه...
ادامه شعرآن لحظه ی ماندنیتر از نور تویی وان غنچه ی بشکفته شب کور تویی برخیز وجهان را ز شگفتی پر کن آن شعله ی کوه مادری،تور،تویی بستا پورحفیظ...
ادامه شعر