این سینه مالامال غم
این چشمها آبستنند
از سیل اشکم در خفا
تا ناکجایم می برند....

با صد هزاران آرزو
در دل نهالی کاشتم
از شیر عشق و عاطفه
سیراب او را داشتم

عمر و جوانی طی شد و
هنگام بی برگی رسید
آن ش...

شگفتا کودکی آمد در این دنیا همی گریان
بر او چشمان بسیاری ولی بودند مهرآمیز و بس شادان
در آن کنج دگر از عالم هستی غریبا،
همان دم بسته است پیک اجل
از دیگری چون دفتر و دستک
گروهی در رثایش سخت نالانند ا...

این تنور باید گرم شِه
مَش رجب بیاد میدون
بازارِ ریا گرمه
حاجی نمونه بیرون
باز هم اومدن از راه
دلواپس و نامیزون
با داریه و دنبک، باز
هِی کوک میکنن مزقون
آی خلق خدا جمع شین
والله می کنیم ارزون
شیر و پفک...

1
چشم به پنجره دوخته ام
تا تو از راه برسی
غافل از آن که
آن راه و پنجره
هر دو تنها
نقشی هستند بر آن حصار سیمانی...

2
آن یک کلاه بر می دارد
وان دگر کلاه بر سر گذارد
شگفتا
این دو اگر متفق شوند
سر و کلا...

شاد شوی، شاد کنی، شادی به شمشاد شود
شر مرسان، شرم کنُ شرحِ توام یاد شود
ناز کنی، ناز کِشم، ناز و نیاز، به سر شود
رقص کن و رقص بین، رقص به پا و سر شود
ساز بزن، ساز شنو، ساز من ارغنون شود
خنده نُما، خن...