نیک و بدم ندانی با آن که کاردانی
سر کرده ام در این فصل، آواز نوجوانی
چوب ملامت هر دم، بر کودک درونم
بنواختی به سختی، وین نکته را نخوانی
آن کس که بیخود از خود، زنهار می نخواند
هرگز به بند زینهار، بستن کجا توانی؟
بودست مرد عاقل، اندر پی گُداری
دیوانه شد از این رود، بی نام و بی نشانی
برخی به کار علمند، برخی دگر به اوهام
هر دو کجا بیابند، آن کیمیای کانی؟
اندر دلم چراغی است روشن ز روی دلدار
اندرز نمی پذیرد در خلوت نهانی
گر توبه ام دهی باز، صد بار بشکنم عهد
این عهد پادشاهی، آورده کامرانی
شور و شعف چه بسیار، گردیده قسمت امروز
فردا نداند عارف باشد به شادمانی؟
آن کس که صحبت دل امروز وا گذارد
معلوم نیست یابد بار دگر امانی
فرصت کم و زیاد است آمال و آرزوها
"هایل" دریغ و حسرت گر بی عمل بمانی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 22 آبان 1401 18:48
درود و سلام موفق و مانا باشید