نظریۀ هنر قرون وسطی(بخش سوم)

تأثیر ویترویوس
ویترویوس(1) (قرن نخست پیش از میلاد) کتاب بسیار مشهوری دربارة معماری نوشت که تأثیر عمده ای بر نظریۀ هنر قرون وسطا، هم در زمان کارولنژی و هم پس از آن، گذاشت. (بیش از 50 دست نوشتۀ قرون وسطایی از کتاب De Architectura (در باب معماری) او باقیمانده است.) فیلسوفان قرون وسطا به دلایل مختلفی نظرات ویترویوس را مناسب دیدند؛ نخست، به این دلیل که وی معماری را هنری جامع درنظر گرفت که دیگر هنرها و همینطور همۀ دانش های بشری را در زیر چتر خود جمع کرده بود. برای قرون وسطاییان این راهی بود برای اعتبار بخشیدن به کشاندن همۀ هنرها به خانۀ خدا: نقاشی، پیکرتراشی، سنگ کاری، چوبکاری، فلزکاری، رنگ آمیزی بر روی شیشه، موسیقی، شیوایی و کلام کتاب مقدس، تزیین لباس کشیشان و جام های مقدس (حتی در قرون بعدی) و تئاتر. کلیساها ساختمان های عمومیِ اصلی در قرون وسطا بودند و همۀ هنرها برای طراحی آنها کنار یکدیگر جمع می شدند؛ نه فقط برای اینکه به خداوند شکوه بدهند، بلکه به شیو ه ای آن را انجام می دادند که باورها را به بیان درآورند و احساسات همۀ جوامع، و درواقع جهان مسیحیت به منزلۀ یک کل، را متأثر کنند. ویترویوس به طور کلی درباب بنیان ریاضیِ تقارن معمارانه و اهمیت هندسه برای ساختمان نیز مطالبی نگاشت؛ نوشته ای که باری دیگر این باور قرون وسطایی را، که نظم و ترتیبی ریاضی گونه و منطقی در عالم دیداری هست، تأیید کرد. ویتروس ادعا کرد که همان نظم و ترتیب ریاضی گونه را در بدن انسان نیز می توان یافت؛ نظمی که آن را می توان به عنوان الگویی برای معماری درنظر گرفت. در بدن انسان، سر یک هشتم، پا یک ششم و بازو یک چهارمِ کل بدن بود. «دیگر اعضای بدن نیز اندازه گیری های درخور خود را دارند. نقاشان دوران باستان و پیکرتراشان مشهور در این باره به تمایز عظیم و نامحدودی دست یافته اند» (Vitruvius, III, 1) .
بنابراین، در معماری هم، وجود روابط ریاضی در میان بخش ها برای طراحی اثر ضرورت داشت. این نظرگاه ها با یکی از عناصر نوافلاطونیِ کیهان شناسیِ قرون وسطا همخوان بود؛ یعنی با این باور که هرچیزی که در این جهان آفریده شده است، از لحاظ ساختاری با دیگر چیزهای این جهان قابل قیاس است. عالم صغیر و عالم کبیر، جزء و کل، زمین و آسمان، جاندار و غیرجاندار، در پیوند با قیاس کلی همۀ چیزها بودند. بنابراین، ساختارِ نظم و ترتیبی سیاسیِ مماثل با بدن انسان، همانند سیاست نامه جانِ سالزبری(2)، یا مماثلت تقارن های درون یک کلیسای جامع با بدن انسان، یا تصاویر و تندیس هایی که در آن تناسبات ریاضی گونۀ صحیحی مشاهده می شود، شیوه هایی بودند برای تضمین این امر که آنچه وجود انسانی تولید می کند، در انطباق با عالم، فرمان الهی و نظم و ترتیب طبیعت است. همانطور که آکویناس می گوید: -که در اینجا بیان معیار دیدگاه قرون وسطایی است - Ars imitatur naturam in sua operatione .« هنر طبیعت را در عمل خود تقلید می کند » (Summa Theologiae, I, 117, 1c)
نظریۀ هنر و زیبایی شناختی ای که در قرن نوزدهم سربرآورد، در طرح های اساسیِ خود بدون تغییر باقی ماند؛ چرا که از دورة قرون وسطا باقی مانده بود، اما با گذشت زمان، اندیشمندان و مکاتب فکری گوناگون سویه های مختلف هنر را به طور مفصل تر واکاوی کردند. درنهایتِ این امر، مجموعه ای عظیم از نوشته ها در مورد هنر و زیبایی به وجود آورد که بیشترِ آنها در کتاب سترگِ زیبایی شناسی قرون وسطا (3) (1946) ، نوشتۀ ادگار دِ بروین(4) ، بحث شده و از ابهام درآمده است.
اصلاحات صومعۀ کلونی
رنسانس کارولنژی تا بیش از قرن نهم دوام نیاورد. حتی تا پیش از پایان این قرن، بی ثباتیِ سیاسی و اقتصادیِ گسترده، باعث پراکندگی متفکران کارولنژی و کاهش جدیِ حرکت زندگی فرهنگی شد. بااین حال، در سال 910 بود که صومعه ای تازه، تحت حاکمیت صومعۀ بندیکتی (5) در کلونی(6) در ناحیه بورگونی(7) تأسیس شد که تأثیر به سزایی بر حفاظت از تعلیم و همین طور بر هنرها گذاشت. آرمانها، و به خصوص تعهد این صومعه به زندگی، کار و یادگیریِ مؤمنان، تحت رشته ای از راهبان برجسته در غرب اروپا گسترش یافت حتی تا جایی که در لهستان و اسکاتلند، با از میان رفتن توافق خانه های رهبانی که نقطۀ اوج آن بیش از 1000 خانه بود، رستۀ به اصطلاح برادران کلونی(8) تشکیل شد. جنبش کلونی سرانجام منجر به برپایی کلیساهای جدید در مقیاس های بزرگی شد که همگی به سبک رومانسک بودند. راهبان کلونی تزیین کردن کلیساها با تندیسها را نیز احیا کردند؛ تندیس هایی که در وهلۀ نخست، به واسطۀ سبک بازنماییِ ایستا و خارج از متنی که در دست نوشته های درخشان به کار گرفته می شد، مشخص می شدند، اما دیری نگذشت که آنها به درجۀ رفیعی از رئالیسم سه بعدی دست یافتند. علاوه براین، آنها در پیکرتراشی، قدری عرفان اعداد وارد کردند؛ بنابراین، می توان ترکیب یک تندیس را براساس رقم چهار یافت: چهار انجیل نویس، چهار فضیلت اصلی، چهار رودخانۀ بهشت و چهار فصل سال. هنرمندان قرون وسطا این محدودیت ها را - به همراه محدودیت های هندسی، مانند قرار دادن نقاشی های دیواری یا نقوش برجسته در فضاهای چهارگوش، سه گوش یا نیم دایره ای- مشتاقانه پذیرفتند و ارزش زیادی برای فنونی که برای کارکردن با آنها نیاز بود قائل شدند. علاوه براین، در همین زمان بود که هنرمندان قرون وسطا با جدیت بیشتری شروع به گسترش مجموعۀ گسترده ای از نمادهای دیداری کردند. گل ها، حیوانات، پرندگان، حشرات و گیاهان به رویدادها و اشخاص به خصوص، فضایل و رذایل، قصه ها و مثل های کتاب مقدس دلالت می کردند. کبوتر نمادی برای نوح، صلح، روح القدس و تطهیر بود. بره نمادی بود برای مسیح و اگنس مقدس(9) . خار نمادی برای رنج دنیوی و تاک نماد کلیسای خدا بود. پیتر مقدس کلیدبه دست یا درحالی که ماهی ای دربردارد و پولس مقدس با یک شمشیر یا با نسخه ای از رساله اش نشان داده می شدند. درواقع این موضوع، شمایل شناسیِ بسیار گسترده ای بود که به انواع موجودات، زمین و آسمان (ابرها نشان دهندة خدای نامرئی بودند)، دست ساخته ها، رنگ ها، نامه ها، اعداد، انحای لباس، اشکال و هرآنچه ممکن بود به لحاظ دیداری نشان داده شود، ارزش نمادین می داد.
ظهور این نمادپردازی دیداری را میتوان به واسطۀ دو عامل تبیین کرد؛ عامل نخست، که پیش تر به آن اشاره شد، باور قرون وسطایی به تشابه کلی همۀ چیزها بود. از این منظر، یافتن شباهت میان گیاه و فضیلت، پرنده و قدیس، رنگ و احساس، اصلاً عجیب نیست. اگر بخواهیم به زبان معاصر بگوییم، دالها نه قراردادی، بلکه برانگیخته شده بودند. است، بنابراین، به نظر می رسید که این زبانی« طبیعی» نه توده ای از رمزها که تنها به واسطه کسانی که معنای آنها را یاد گرفته اند، قابل کشف باشند. عامل دیگر - قابل فهم کردن و در دسترس قرار دادن هنرهای دیداری برای همۀ مردم بود. هنر برای آموزش و هدایت درنظر گرفته شده بود و نمادهای دیداری خیلی بیشتر از یک عنوان می توانست تودة مردم را مطلع کند، از این جهت که چه چیز در تصویر درحال روی دادن است و چه امر اخلاقی یا عقیدة دینی می توان از آن آموخت. درهرحال، این معنای دیداری بود که عمیقاً در باورهای فرهنگی و نیازهای دورة قرون وسطا ریشه داشت و آنقدر انسجام داشت که بسیار فراتر از این دوره و حتی در هنر مسیحی دورة رنسانس ادامه پیدا کند. اگر بخواهیم این هنر را بدون شمایل شناسی ای که به آن وحدت می بخشد تجربه کنیم، ازجمله ویژگی های اساسی آن را از دست خواهیم داد و در برقرارکردنِ ارتباط تخیلی با عواطف انسان هایی که این هنر برای آنها در نظر گرفته شده بود ناکام خواهیم ماند.
1 Vitruvius
2 John of Salisbury’s Policraticus
3 Etudes d’esthétique médiévale
4 Edgar de Bruyne
5 Benedictine
6 Cluny
7 Burgundy
8 Ordo cluniacensis
9 St Agnes

مجموعۀ ترجمان، تلاشی برای ترجمۀ متون برگزیدة علوم انسانی است. ترجمۀ صداهایی که کمتر شنیده شده اند و اندیشه هایی که مهجور، اما بدیع و راهگشایند. هدف این مجموعه، غنا بخشیدن به تفکر انتقادی و گفتگویی است، برای همراهی، متن های مناسبی را که می شناسید، پیشنهاد دهید، یا در ترجمۀ آنها با ترجمان همراه شوید.
نویسنده: هیو بردین
مترجم: ابراهیم لطفی
ISSN: 2345-282x

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 153 نفر 320 بار خواندند
محمد مولوی (15 /05/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا