نظریۀ هنر قرون وسطی (بخش دوم)

رنسانس کارولنژی
رنسانس کارولنژی حتی پیش از تاجگذاری شارلمان، در سال 800 میلادی، در حال اتفاق بود. شارلمان، حاکم امپراتوریِ عظیم بربرها، می خواست تمدن کلاسیک را به غرب بازگرداند و به این منظور، اندیشمندان برجستۀ لاتین (یعنی مغرب زمین) را به گِرد خود درآورد. ازجمله آثار نگاشته شدة در این زمان، مربوط به نویسندة بی نام و نشانی است که به عنوان Libri Carolini (کتاب شارلمانی) شناخته شده است، نویسندة کتاب توضیح مفصلی را از طبیعت و عملکرد هنر دیداری انجام داد. انگیزة اصلی برای این امر جنبش شمایل شکنی در شرق بود. شمایل شکنی - جنبشی که به از میان بردن تصاویر مذهبی تعلق داشت- از ادغام پیچیدة تمایلات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبیِ مختص امپراتوری بیزانسی سربرآورد و تأثیر ماندگاری بر تاریخ متعاقب هنرهای دیداری در یهود و اسلام گذاشت. شمایل شکنی های مسیحی دو باور بنیادین داشتند؛ نخست اینکه، عمل شایعِ تقدیس تصاویر مذهبی کفرآمیز است (از عادتهای روانی دوران کافرکیشی که همچنان رواج داشت و در اتهام بت پرستی گاهی اوقات به کار گرفته میشد) و دوم اینکه، تلاش زیاد برای بازنماییِ خداوند یا هر سویه از الوهیت به منزلۀ تصویری دیداری کفرآمیز بود، بنابراین، این موضوع بی احترامی به خداوند بود که فکر کنیم میتوان طبیعتِ او را در صورت مادی بازنمایی کرد. شمایل شکنی هم در قسطنطنیه و هم در امپراتوری در قرنهای هشتم و نهم بسیار قدرتمند بود -حتی با وجود مخالفت علاقه مندانی نظیر یوحنای دمشقی(1) - و ازجمله نتایج آن از میان رفتن تقریباً کامل هنر مذهبی بیزانسی تا آن زمان بود. شمایل شکنی هیچگونه تأثیر عملی ای در غرب نداشت؛ یعنی مردم به استقبالِ از بین بردن تصاویر مذهبی نرفتند. بااین همه، موجهای فکری آن احساس شد و پاپ های بعدی به محکوم کردن این جنبش پرداختند، بر این مبنا که این تصاویر به شکل مؤثری باعث پرورش افکار مؤمنان برای تأمل عبادی نسبت واقعیت هایی می شوند که این تصاویر به آنها ارجاع می دهند. شورای دوم نیقیه (2) نیز، در سال 787 میلادی، موضوع شمایل شکنی را تقبیح کرد. خود شارلمان به فکر آرام کردن پاپ ها یا احترام گذاشتن به رأی شورا نبود و همچنان از شمایل شکنی حمایت می کرد تا حدی که تقدیس تصاویر را محکوم کرد. اما مؤلفان کتاب شارلمانی، که وظیفۀ آنها نقد و رد کردن نظر شورای نیقیه بود ( وظیفه ای که با اشتیاق بسیار انجام می دادند) ، سطوری را هم برای دفاع محکم از هنر مذهبی تنظیم کردند. نتایج آنها این بود که اولاً، جهان احساسات، ازجمله بازنمایی های دیداری، فی نفسه دارای ارزش است. جهان احساس شاید فروتر از جهان روح بود، اما بااین وجود، هدیه ای از سوی خداوند بود که نباید رد یا از میان برده شود. ثانیاً، هنر دارای منزلتی بود که امروزه به آن خودآیینی می گوییم؛ یعنی بازنمایی به منزلۀ بازنمایی ممکن است خوب یا بد باشد، حتی اگر چیزی اشتباه یا غیراخلاقی را بازنمایی کند. سوم اینکه، با وجود این امر، هنر باید آنچه را که صحیح است به تصویر درآورد، از این جهت که اثر هنری ای ممکن است در صورت خود خوب و مثبت باشد، اما در مضمون بد و منفی باشد: خوب باشد به دلیل برتری بازنمودی ای که دارد و بد باشد به دلیل موضوعی که بازنمایی کرده است. این که بگوییم مؤلفان کتابْ ارزش اخلاقی و زیبایی شناختی را با یکدیگر مغشوش کرده اند، تا حد زیادی اشتباه است. متفکران قرون وسطا، که به شدت تحت تأثیر افلاطونگراییِ اگوستینی بودند، بر این نظر بودند که همۀ صورتهای برتر، نهایتاً، در کمال متعالی وجود، یکی می شوند. این باور به وحدت همۀ ارزشها، تراشی بود که احکام زیبایی شناختی و هنری آنها را شکل می داد. زشتی هنری بخشی از یک کل بود، جدای از اینکه مرجع آن ناشایست یا کذب باشد. متفکران کارولنژی در مورد کارکردهای اجتماعی و روانی هنر هم بحث و مناظره کردند و به این نتیجه رسیدند که این عملکردها سه وجه دارند؛ نخستین وجه، این است که هنر نقش آموزشی دارد؛ چراکه بازنماییِ دیداریِ رویدادهای کتاب مقدس و زندگی قدیسانْ راهی برای تعلیم مردم بیسواد بود. دوم اینکه، این تصویرها یادآورهای دائمی ای بودند از زندگی روح و هدف نهایی و سرنوشت انسان. سوم اینکه، این آثار هنریْ خانۀ خدا را با زیباییِ خود می آراستند. این کارکردها، در طول قرون وسطا، به توجیه استاندارد هنرهای دیداری شکل دادند. لازم است این نکته را یادآور شویم که همۀ این اندیشمندان رابطۀ نزدیک میان هنر و مذهب را در موارد مکان و هدف، مسلّم می دانستند. به بیان بهتر، هنر اصولاً، به دلیل سودمند بودنش، برای مذهب ارزشمند بود. اما باید به یاد داشته باشیم که همانندسازیِ کاربرد زیبایی و حقیقت با هستی شناسیِ ارزشهای قرون وسطا سازگار بود. در هر مورد، همانطور که فیلسوفان نوافلاطونی گفته بودند، ماهیت اساسیِ هنر این بود که پژواکی از زیباییِ الهی را در صورتی حسی بازتولید کند. کاملاً طبیعی بود که لازم است هنر به آراستن عبادت خدایی بپردازد که زیبایی اش در همان هنر متجلی بود.
1 John Damascene
2 Second Council of Nicaea

مجموعۀ ترجمان، تلاشی برای ترجمۀ متون برگزیدة علوم انسانی است. ترجمۀ صداهایی که کمتر شنیده شده اند و اندیشه هایی که مهجور، اما بدیع و راهگشایند. هدف این مجموعه، غنا بخشیدن به تفکر انتقادی و گفتگویی است، برای همراهی ، متنهای مناسبی را که می شناسید، پیشنهاد دهید، یا در ترجمۀ آنها با ترجمان همراه شوید.
نویسنده: هیو بردین
مترجم: ابراهیم لطفی
ISSN: 2345-282x

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 155 نفر 212 بار خواندند
محمد مولوی (15 /05/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا