نظریۀ هنر قرون وسطی(بخش چهارم)

رنسانس قرن دوازدهم
کارشناسان قرون وسطا گاهی «رنسانس قرن دوازدهم » را مورد بحث قرار می دهند که درواقع، دورة بسیار خلاقانه ای در غرب اروپا است. این دوره شاهد شکوفاییِ مکاتبی بود که به سرعت در دانشگاه ها گسترش یافت؛ زمانی که ترجمه و بازیابی متون باستانی افزایش یافت، تفکیک میان الهیات و فلسفه آغاز شد و انگیزه ای قدرتمند نسبت به نظام مند کردن همۀ دانش ها به وجود آمد. در معماری و هنرهای مربوط به آن، سبک گوتیک جایگزین رمانسک شد. تا جایی که به زیبایی شناسی و نظریۀ هنر مربوط می شود، اشاره کردن به سه مکتب مهم قرن دوازدهم امری مرسوم است:
مکاتب ویکتوریان(1)، شارتر(2) و سیستریان(3).
صومعۀ آگوستینیِ سن ویکتور، که درست در خارج از شهر پاریس واقع شده است، خانۀ متفکرانی همچون هوگِ سن ویکتوری (4) و ریچاردِ سن ویکتوری (5) بود. هردوِ این متفکران در سنت نوافلاطونی ای قرار داشتند که حرکت آرام و ادامه داری را در تجربۀ آدمی، از ماده به روحی متعالی و وصف ناپذیر، متصور می شد که زیبایی ای همچون رشته ای طلایی همۀ اینها را به هم وصل می کند. ریچارد سن ویکتوری عروج روح از تحسین عمل ( admiratio rerum ) به حالت غاییِ وجد و سرور عرفانی را به طور مفصل، بررسی و پژوهش کرد. هوگِ سن ویکتوری بیشتر بر تحلیل زیباییِ مادی متمرکز بود. زیباییِ در طبیعت و زیباییِ در هنرها که هدف آن کمال بخشیدن و تکمیل طبیعت بود، شکل یا نمادی از زیباییِ الوهی بود. این زیبایی انواع بسیار مختلفی را در خود داشت که نه تنها بینایی و شنوایی، بلکه همۀ حواس را دربرمی گرفت. اما همۀ این حواس کارکرد حرکت دادن ذهن به سمت خالق خود را داشتند؛ چرا که آنها «همانند کتابی بودند که به دست خداوند به نگارش درآمده است» (Didascalicon, VII, 3) این باور ویکتورایی، که هنر میتواند وسیله ای برای رسیدن به تجربۀ عرفانی باشد، در غرب اروپا، بی نظیر است، هرچند گفته می شود که بازتاب هایی از آن در آثار وردزورث(6) ، و شاید به طور کلی در جنبش رومانتیک وجود دارد.
بعد از مکتب پاریس، ازجمله مکاتبِ برجستۀ قرن دوازدهم، مکتب شارتر بود. شارتر نخستین مکتب قرون وسطایی بود که به معرفی نظریۀ ماده و صورت ارسطو(7) پرداخت (نظریه ای که مطابق آن اجسام از مادة نخستین و صورت جوهری تشکیل شده اند) هرچند که در پرتو اندیشۀ افلاطون تفسیر می شد. رسالۀ تیمائوسِ افلاطون در واقع آن متنی بود که به طور کلی سنت فکری مکتب شارتر را تعریف می کرد؛ بنابراین جای تعجبی ندارد که زیبایی شناسی در این مکتب نیز شخصیتی تیمائوسی داشته باشد. درواقع، این نظریۀ زیبایی شناختی براساسی که اصولاً ریشه در فیثاغورث دارد، قرار دارد که عالم مطابق با قوانین ریاضی آفریده شده است و این قوانینْ نظم، هماهنگی و زیبایی آورده است. استعارة خداوند، به منزلۀ معمار یا هنرمند، مستلزم این بود که آثار هنری انسانها نیز از همان اصولی پیروی کنند که دانش، ازجمله ریاضیات و همچنین مهارتهای یدی، تولید می کردند. این فهم از هنر، به عنوان فعالیتی که هم شناختی و هم یدی است، از نظرگاه الهیاتی قرون وسطا به ارث رسیده بود و بدون تغییر در دورة مدرسی تکرار شد. ازجمله نخسین بناهای مهم گوتیگ کلیسای جامع در شارتر بود. با این همه، سیسترین ها مسئول گسترش دادن سبک گوتیک به سراسر اروپا بودند. در نگاه نخست، آنها شباهتی به بدعت گذاران معماری نداشتند؛ چرا که این امرْ بخشی از نظرگاه سیستری بود که عمدتاً به دلیل کاریزما، و بعضاً تنگ نظریِ برنارد کلروو(8)، خودنمایی، تزیینات شیک و غیرضروری، در ارتباط با زندگی رهبانی ممنوع شده بود. برنارد، که به شکل خاصی تزیین کلیساهای کلونی را تعلیم دیده بود، در کتاب Apologia ad Guillelmum ، انتقاد تلخی از وی کرد. با توجه به این نظرگاه، کلیساهای سیستریانی لازم بود که ساختارهایی ساده و تیره رنگ داشته باشند و از جهتی هم همینطور بود؛ چرا که این کلیساها حاوی هیچگونه نقاشی یا تندیس بازنمودی ای نبودند. با این وجود، شیشه کاریِ منقوش مجاز بود و معماران سیستریان در به کارگیری این نمونۀ نوعی هنر قرون وسطا استاد بودند. علاوه براین، از آنجایی که هنرمندان اجازه نداشتند از پوششها و تزیینات پیچیده استفاده کنند، بنابراین آنها روی خلوص هرچه بیشتر خط و تقارن متمرکز شدند. تقارن بی عیب و نقص به نشان و میراث سبک سیستریانی گوتیک و همچنین سرمشقی عالی برای معماران در همۀ نقاط تبدیل شد زیبایی شناسی سیستریانیْ بر خلوص و سادگیِ خط، شکل و حجم به همراه کاربست محدودی از بافت و رنگ قرار داشت و ازجمله قطب های قریحه زیبایی شناختی قرون وسطا بود. قطب دیگرِ زیبایی شناسی را اندیشمند دیگرِ قرن دوازدهم، سوژه (Suger )، در صومعۀ سن دنی، به شکل تأثیرگذاری ارائه کرد؛ فردی که بعدها به واسطۀ اروین پانفسکی به مخاطبان بیشتر شناسانده شد. دیدگاه خود سوژه در باب واسازی کلیسا در سن دنی باقیمانده است (Suger, 1946) ؛ دیدگاهی که واقعاً همۀ سویه های قریحه زیبایی شناختی قرون وسطا را به هم پیوند می دهد. سوژه، همانگونه که انتظار آن می رفت، متافیزیک نوافلاطونی و به خصوص استعارة نور دیونوسیوس دروغین را مورد تأکید قرار داد. به هرحال، این امر با غرایض هنری ای که وی داشت کاملاً همخوان بود و توصیف او از کلیسای باسیلیکای جدیدش با ارجاع به این مسئله پر شده بود که مواد درخشان و پرمایه به واسطۀ نور جهانی والاتر می درخشند.
Victorines1
2 Chartres
3 Cistercians
4 Hugh of St Victor
5 Richard of St Victor
6 Wordsworth
7 hylomorphic theory
8 Bernard of Clairvaux

مجموعۀ ترجمان، تلاشی برای ترجمۀ متون برگزیدة علوم انسانی است. ترجمۀ صداهایی که کمتر شنیده شده اند و اندیشه هایی که
مهجور، اما بدیع و راهگشایند. هدف این مجموعه، غنا بخشیدن به تفکر انتقادی و گفتگویی است، برای همراهی ، متنهای مناسبی را که
می شناسید، پیشنهاد دهید، یا در ترجمۀ آنها با ترجمان همراه شوید.
نویسنده: هیو بردین
مترجم: ابراهیم لطفی
ISSN: 2345-282x

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 163 نفر 218 بار خواندند
محمد مولوی (15 /05/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا