پاییز گمشده
پاییز عروسی ست
گمشده میان رنگها
چین چین دامنش
چون باد می کِشد
دست بر سر درختها
برگ ریزان می شود
پشتِ سرش
بلکه نشانی باشد
در خاطره ها
بغض دلتنگی اش
بارانی ست
که می بارد
در مسیر یاد و برگها
...و اما دوباره
پاییز می ماند
تنها و بی نشان
فصل عاشقانه های
پوچ و بی انتها
میناتمدن خواه