پیشانیاش گره خورده با زبانی که از سَرِ خط شروع می شود.
نقطهای که فرسوده است.
اما به تمامِ رهگذران، لبخند میزند، ریز و نم نم.
اتفاقی کوچک، اما دلنشین.
زنِ زیبایی، چشمان درخشانش را هدیه میکند.
در ابتدای قلبی که از تماشا خسته است.
دستهایش فرسوده است و رودی از میانشان نمیگذرد.
یک دقیقه درنگ، تا افسونِ مدونِ زن مهاجر.
هوا هم چنان سوز دارد و زن مهاجر، سازِ رفتن.
کمی تا مادر شدن فاصله دارد.
گام برمی دارد، اما سخت و کوچک،
کودکش را فرا می خواند، تا خدا چشمانش را بیابد.
خاموشی سنگین واژها، باد را می لرزاند و دهانِ واژهها، بیگانه با زبانش.
دامن بلندش، اصالت معناست و چین زلفش، شورِ ممتد خورشیدِ دریا.
تا ساحل غبارآلودِ زمستان راهی نمانده،
زمان از یاد رفته است.
شامگاهِ زمستان، تمام خواهد شد و صدای کودکی،
شکوهِ شعری روشن از مادری که در باد رفته است.
یک فانوس و تابش آفتابی نیمه،
که مزرعه را در گیسوی کودک، اتفاقی نو خواهد شد.
زنِ مهاجر، نباید برود.
باید قرار گیرد، در بیقراری تبدارِ قلبش،
زن مهاجر، در کومهای آرام میگیرد.
و کودکی، که ماه آسمانش میشود، در آرامشِ لطیفِ سبزِ آغوش.
عطری که بوی نارنجستان را به یادش آورد.
لبخندی روشن، روی اولین پیراهنی که به رنگِ چشمهایش میدرخشد.
مواج و مداوم،
همه جا بوی نارنجی بهشت میدهد،
گویا نامش هم گیسو خواهد بود، مواج و مداوم.
معصومه محمدی سیف، برگرفته از مجموعه «گنجشک های ساعت 12، بی صدا لِی لِی می کنند»، 1399
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 17
امیر عاجلو 09 فروردین 1399 10:11
زیبا بود
تصویر قشنگی رو در ذهن من ترسیم کردید
معصومه محمدی سیف 09 فروردین 1399 15:29
سپاس از لطف شما و حضور ارزشمندتان
زیبانگاهید بزرگوار
خسرو فیضی 09 فروردین 1399 11:44
. با بهترین درودهایم
. مهر بانوی فرهیخته اغلب سروده های سرکار را خوانده ام
. که نظرم در ذیل سروده سرکار گواه صداقت سخنم
. اما . . چه کنم که واجد آن سعادتی نبوده ام که خطی از
. مهربانو بر صفحه کوچکم یادگارم باشد !!
. نیز . اینک دانش آموزتان متوجه نشده که مجموعه ( گنجشک های . . . . )
. آیا اثری از قلم شیوای مهر بانوی گرامی هست و یا انتخاب کرده اید
. خوشحال و خرسند از حضور محبت آمیز سرکار در میان همکارانتان
. در انتظار خوانش سروده های جدید و همه لطیف استاد هستیم
.
معصومه محمدی سیف 09 فروردین 1399 15:30
سپاس از لطف شما و حضور ارزشمندتان
محبت دارید شما
زنده باشید و بردوام
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 09 فروردین 1399 11:55
معصومه محمدی سیف 09 فروردین 1399 15:30
سپاس از لطف شما و حضور ارزشمندتان
عباس ذوالفقاری 09 فروردین 1399 13:30
سلام وقت خوش.....خوب
محمد علی رضا پور 09 فروردین 1399 14:18
درودتان
سال نو فرخنده باد
معصومه محمدی سیف 09 فروردین 1399 15:31
سپاس از لطف شما و حضور ارزشمندتان
سپاسمندم
محمد علی رضا پور 09 فروردین 1399 14:18
درودتان گرامی!
با همیاری سرایندگان خوب سرزمین مان، قالب ها(وسبک های) نوین و توانمند سروش، سه گلشن و شعر سبز(چندآهنگ) در حال شکوفا شدن اند.
امید که این گلستان، بی بهره از گل های شما نمانَد که هر گلی بوی خودش را دارد.
تقدیمی
قطعاتی در قالب سروش(از جناب علی معصومی)
□□□
یک سبد بی بهانه یادم کن
با دلی عاشقانه یادم کن
بعد هر آب و شانه یادم کن
با دعای شبانه یادم کن
منِ آواره بی تو حیرانم
□□□
نذر کردم که شادمان باشی
از غم و رنج در امان باشی
مثل خورشید آسمان باشی
یار و غمخوار مردمان باشی
دیگر از خاطرم نخواهی رفت
□□□
آه از آن چشم فتنه آلود ات
وای از آن غنچه نمک سود ات
داد از لحظه های بدرود ات
چو کویرم بجرعه ی رود ات
کی ببینم وفای خوبان را
□□□
من به جز تو دگر نمی خواهم
جز غمت همسفر نمی خواهم
دلبر و تاجور نمی خواهم
بی تو هوشی بسر نمی خواهم
کاش میشد که روی بنمائی.
نمونه ای از شعر سبز/چندآهنگ
(از جناب حامی شریبی، سروده شده در 20 سال پیش)
روزگارم
تب دار است
هذیانش
کابوس خوابهای
– بی صداست
نخ
آرزوهایم را
نکشید
تن لختش
پیداست
درگوش
– خدا
فریاد نزن
حرفهای شیرین
آوای دهل
سهم فرداست
راستی
حسنک
شعر من کجاست
دیر وقت است
خورشید
طعم غروبش
پیداست.
در قالب سه گلشن(آغازگر+ بدنه+ پایانبخش با حداکثر تنوع در هربخش) از محمدعلی رضاپور(مهدی)
در امتحانِ عشقِ تو، ماندیم نا تمام
اما هنوز هم غزلی هست مست فام
اما هنوز هم، نَفَسم آسمانیَ است
چشمم بدون شُبهه، پر از مهربانیَ است
شب ها به ماهتابِ تو، دستم نمی رسد
اما نگو: جداییِ مان جاودانی است
من: مشتریِّ چشمکِ نازِ ستاره ات
شب های دل همیشه مقیم جوانی است
در کهکشانِ رازِ تو پیداست گم شدَه م
این چشم اشاره هات برایم نشانی است
آشوبِ خوبِ حضرت محبوب را بگو:
فهمیده ام که بینِ دو چشمش تبانی است
خورشید بر تغزّلِ خود، رشک می بَرَد
در انفجارِ دم به دمِ بی کرانی است
این گونه، شادی و غمِ مستانِ روزگار
مصداقِ بارزِ شُبَهاتِ زبانی است
مثل مدار وقف طواف تو هستم و
فرقِ فراق و وصل فقط واژگانی است
خوب است حالِ آتشیِ دل به لطفِ دوست .
معصومه محمدی سیف 09 فروردین 1399 15:32
بسیار عالی
درود بر شما
همواره شاد باشید و بسان گل محمدی، پر از لبخند
علی معصومی 10 فروردین 1399 20:07
درود ارجمند
♡♡♡♡♡
و آفرین
◇◇◇♡◇◇◇
معصومه محمدی سیف 08 اردیبهشت 1399 17:00
متشکرم بزرگوار
درود بر شما
همواره شاد باشید و بسان گل محمدی، پر از لبخند
مسعود مدهوش 12 فروردین 1399 08:47
درودها
تصویری زیبا خلق شد
معصومه محمدی سیف 08 اردیبهشت 1399 17:00
متشکرم بزرگوار
لطف فرمودید
همواره شاد باشید و بسان گل محمدی، پر از لبخند
فاطمه گودرزی 06 اردیبهشت 1399 13:55
درودتان
معصومه محمدی سیف 08 اردیبهشت 1399 17:01
درود بر شما عزیز بزرگوار
همواره شاد باشید و بسان گل محمدی، پر از لبخند