" جانباز عشق "
منم همسر دردمند زمان
نگاهم پر از داغ شد در جهان
زمین خدا بهر من ناله شد
دلم سخت پرخون چو آلاله شد
منم همسر مرد جانباز عشق
که در جنگ شد او سرافراز عشق
دلش پاک ، لبخند او از بهشت
تو دانی که او مشق ایمان نوشت
همه گویدم خوش بحال تو زن !
خوشا بر من و زندگانی من
کسی کو ببیند من و اشک را
به زردیّ رخسار من رشک را ؟
چه کَس دید فرزند زیبای من
که در خُردی اَش کرد غم، پیرهن
چه کَس دید اندوه جاوید را
به یک عمر ، بهره زِ نومید را ؟
تن کودکم سرخ تنبیه شد
به کوه خوشی گرچه تشبیه شد
کسی هست داند غم و خستگی
همه عمر با ترس وابستگی ؟
سخن بس فُزون ست وُ شعرم طویل
خدایا مرا دِه تو صبری جمیل
من وُ عشق با هم مقدّر شدیم
به عِطر الهی معطّر شدیم
خدایا من و دستِ یاریِ تو
کریمی ! من و لطف جاری تو
بگو هموطن مرد تو با خداست
وَ سرباز بَهرِ امام هُماست
✍ ترانه_هموطن
از مجموعه شعر : صحیفه_حسینی( جلد اول)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 29 اسفند 1399 08:30
درود بر شما
ترانه هموطن 02 فروردین 1400 05:16
سپاسگزارم استاد گرانقدر
رضا رحیق 29 اسفند 1399 14:47
ممنون از زحماتتان
در پرتو بانوی رشادت حضرت زینب پاینده باشید
ترانه هموطن 02 فروردین 1400 05:17
متشکرم بزرگوار
آمین یا رب العالمین
کاویان هایل مقدم 30 اسفند 1399 01:10
بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم
هیچکس به واقع حال چنین همسرانی را نمی فهمد
فقط همین را می دانم که هر یک از ما علتیم برای رشد و آزمون دیگری
بعضی مواقع این آزمونها بسیار دشوار و رنج افزایند ولی در نهایت ما را به کمال که قرب الهی است نزدیک می کنند
ترانه هموطن 02 فروردین 1400 05:18
درودها شاعر ارجمند
ممنون از توجه و عنایتان