گوشت نذری

دو سالی هست که بازنشسته شدم رفتم روستا زادگاه پدری ام ساکن شدم .
عید رفتیم خونه همسایه عید دیدنی خانم همسایه از همه جا سخن می گفت تا اینکه رسید به این مبحث که :
توی روستا ما طبقه متوسط بیرون زندگی مان دیگران را می سوزاند و از تو زندگی خودمان در تنگنا هستیم .
گفتم چطور رقیه خانم گفت :
پولدارها که می آیند روستا گوسفندی به هر بهانه ای نذر می کنند اما قسمت ما نمیشه میگن فلانی ده تا خونه دورتر بدبخت و بیچاره است برای آنها گوشت نذری ببرید .
در حالی که همه چون چنین فکری می کنند توی یخچالشان جا برای گوشت ندارند .
گفتم خاله رقیه تا بحال اینچنین به قضیه نگاه نکرده بودم !
خاله رقیه در ادامه گفت زن اسماعیل خودش به من می گفت ...

#محمد_مولوی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 83 نفر 156 بار خواندند
محمد مولوی (04 /01/ 1402)   | فیروزه سمیعی (28 /03/ 1402)   |

نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا