بنام خدا
" با محتشم برای فاطمیه"
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است"
آن لحظه ای که شاعر بیچاره خسته بود
آن لحظه ای که فاجعه ای نا خجسته بود
آن لحظه ای که رشته ی خلقت گسسته بود
آن لحظه ای ای که دست علی نیز بسته بود
آن لحظه ای که بال کبوتر شکسته بود
آن لحظه ای که میخ به پهلو نشسته بود
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ای که قافیه ای تازه جور کرد
آن لحظه ای که اشک ، غزل را نمور کرد
آن لحظه ای که میخ به سرعت عبور کرد
آن لحظه ای که زندگی اش را مرور کرد
آن لحظه ای که دشمن شیعه غرور کرد
آن لحظه ای که مادر ما را صبور کرد
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ای که محتشم آمد کنار او
آن لحظه ای که گم شده سنگ مزار او
آن لحظه ای که فصل خزان شد بهار او
آن لحظه ای که حادثه ای شد دچار او
آن لحظه ای که رفت ز دستش نگار او
آن لحظه ای که محسن او بی قرار او
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ای که قلب تمام جهان گرفت
آن لحظه ای که حنجره وقت اذان گرفت
آن لحظه ای که آتش نمرود جان گرفت
آن لحظه ای که باز دل آسمان گرفت
آن لحظه ای که مادر ما را نشان گرفت
آن لحظه ای که عشق علی را جوان گرفت
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ای که هر غزلی یک قصیده شد
آن لحظه ای که کوچه به کوچه کشیده شد
آن لحظه ای که سرو علی قد خمیده شد
آن لحظه ای که یک گل پژمرده چیده شد
آن لحظه ای که ساقه ی یاسش بریده شد
آن لحظه ای که حضرت زهرا شهیده شد
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ای که ام ابیها پدر نداشت
آن لحظه ای که سیلی محکم اثر نداشت
آن لحظه ای که سوره ی کوثر پسر نداشت
آن لحظه ای که کاش فقط خانه در نداشت
آن لحظه ای که چلچله ای بال و پر نداشت
آن لحظه ای که حضرت زهرا سپر نداشت
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ای که دست مغیره امان نداد
آن لحظه ای که دود فضا را نشان نداد
آن لحظه ای که هیچ بلالی اذان نداد
آن لحظه ای که قافیه بر شعرجان نداد
آن لحظه ای که باج به آن ناکسان نداد
آن لحظه ای که دشمن ملعون زمان نداد
باز این چه شور اش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
آن لحظه ها گذشت همین لحظه ها رسید
دنیا پس از شهادت زهرا خوشی ندید
...........................
علی رفیعی وردنجانی
"تقدیم به حضرت زهرا صلوات الله علیها صلوات "
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 26 دی 1399 07:19
لطیف و دلنشین
منصور آفرید 26 دی 1399 11:18
درود بر استاد بسیار زیبا
آرمان پرناک 26 دی 1399 20:08
درود و احسنت بر برادر بزرگوارم جناب رفیعی عزیز
قلمتان ماندگار
اجرتان با خود بانوی دو عالم
التماس دعا داریم
مجید ساری 26 دی 1399 22:16
آفرین علی جان
درود برشما
و اجرتان با صاحب سروده تان
و مانیز ملتمس دعا
کاویان هایل مقدم 27 دی 1399 08:42
درودها جانا
اجرتان با صاحب ایام
نفستان حق
کرم عرب عامری 28 دی 1399 02:55
علی احمدی 11 بهمن 1399 06:25
درودتان باد استاد احساس ناب دست مریزاد