ارباب و مربوب

گفتم: دلم خون کرده ای...
گفتی: به خون آغشته شو

گفتم: به زخمم می کُشی؟
گفتی: زِ زخمم زنده شو

گفتم: تهی دستم زِ زر
گفتی: از آن پالوده شو

گفتم: غریبم نزد تو
گفتی: ز خود بیگانه شو

گفتم: تو تیمارم کنی؟
گفتی: از این در، صحّه شو

گفتم: چرا رنجم دهی؟
گفتی: عیاری تازه شو

گفتم: به قربانت شوم
گفتی: برون از خانه شو

گفتم: فقط این جان مراست
گفتی: بِنِه، خود بنده شو

گفتم: که محروق توام
گفتی: بسوز، تابنده شو

گفتم: مرا در بر بگیر
گفتی: مرا زیبنده شو

گفتم: نیابم پیش و پس
گفتی: کنون یابنده شو

گفتم: مرا غایت توئی
گفتی: به ره پوینده شو

تقدیم به آنان که والاترین لذت هستی را در پیوستن به عشق محض در مبداء نور کائنات می جویند.
جائی که هیچ حسرت و غبن و دریعی متصور نیست.




کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 99 نفر 217 بار خواندند
کاویان هایل مقدم (02 /03/ 1400)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا