در صدایم نغمه ای سودا پر از شعر شب است
تا که من لب تر کنم تا صبح غرق در تب است
هر چه که پاشویه کردم این منِ دیوانه را
این دو تا چشم تو چشمان تشنج آوری است
هر چه گفتم قلبم از دیدار تو آبستن است
عشق تو مانند نبضم در دل و جان و تن است
تو ندیدی که چه کرده چشم افیونت مرا
شعر من دیگر نمیخوابد که این دردسری است
از زمانی که تو را دیدم شروع شد ماجرا
عشق تو از پا در آورد قلب مجنون مرا
هر کسی من را که دیده گفته این حالش بد است
میرسد به گوش من این مرد ؛ مردِ دیگری است
تو چه کردی با دل و جانم که من آشفته ام
از تو من به هر کسی در هر مکانی گفته ام
گفته ام این لیلی زیبا مُراد من بُود
گرچه میدانم که این انسانِ از من بهتری است
زندگی من پر از بیهودگی بود و سراب
کاغذی خط خورده و ناخوانده بود در زیر آب
آمدی از نو نوشتی صفحه ی عشق مرا
گرچه که بی نام تو صفحه ی بی بارو بری است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 فروردین 1401 13:51
سلام ودرود
مروت خیری 17 فروردین 1401 22:14
آمدی از نو نوشتی.... فراوان درود بانو زنده باشید