زیاد به جلو آمده ایم
زمان باید سالها پیش
در خانه ی مادربزرگ متوقف میشد
کاش در بازی های قایم باشکمان
روزگار چشم میگذاشت
و ما پنهان میشدیم ...
دلم تنگ است مادرجان
برای بازیِ با بچه های خاله ام
برای کوچه های کودکی هایم
دو پای کوچکم
برای گربه ی بالای بام
عطرِ یاس و بوی خاک
بحثِ شیرین تگرگ و حوض آب
بوی عطر نذریِ همسایه ها
دلم تنگ است مادرجان
تمامِ شهر را گشتم پی ات
اما نشانی نیست، نیست
مانده ام تنها میان خاطراتم
کودکی میخندد ، اما
در جهانِ من صدایی نیست، نیست
گربه ی در کنج مطبخ
ساعتی را رفته بود
آمد و دیگر به جایش
بچه هایش نیست ، نیست
دلم تنگ است مادرجان
دلم مهر تو را میخواهد اندک
قدِ مشتی کشمش از طعم همان ایام
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 26 امرداد 1400 19:00
.مانا باشید و شاعر