یک روز با داداش مَمَد

(اخبار) سر خط خبر ها:

-دلار کشید بالا

-انصاف با مغز خورد زمین

-اختلاس و نوشیدنی استوایی لب دریا

-قتل دیگر توسط کرونا، قاتل زنجیره ای تحت تعقیب

اینک (هواشناسی) پیش بینی آب و هوا:

انتظار داریم که تا 24 ساعت آینده، به تدریج با افزایش دما ، آسمانی آفتابی کمی ابری همراه با وزش باد و گاهی بارش های پراکنده ...(علی الحساب این ها را داشته باشید.
برف و تگرگ در گردنه خوش ییلاق گیر کرده، آن هم به زودی ملحق می شود)

!ایران واکسن کرونا را کشف کرد! ( اِا... اشتباه شد. این خبرش قدیمیه. از قبلی جا مونده بود).



مرد زندگی: اخبار رو ول کن. حاجی یا بگیر بخواب یا یه پُک دیگه بزن.

دااش مَمَد: جان دااش دیگه جا ندارم. سر مَعده ی من سوز میزنه. ساعت چنده؟

مرد زندگی: بشین بابا! کجا میخای میری؟؟ ساعت تازه 11 صبحه

دااش ممد: داداش جیبمو ببین! توش پوست تخمه آفتاب بالانس می زنه. بریم ببینیم امروز چقد کاسبیم. فعلا یا علی.
رااستی!! زیاد نکش! مثل سوسک لِنگات سیخ شد رفت هوا نگی نگفتی اا!

و

آغاز یک روز دل انگیز با داااش ممد:



ساعت 12: استاررت...

ساعت 12:15: همچنان استاررت...

ساعت 12:20: (کاپوت بالا)، آخ سرم! (مغز سُر خورد چسبید کف پا). لعنت لگن...شده!

ساعت 12:30: آی خدا پدرتو بیامرزه. حالا شد. بزن بریم. الهی به امید تو...



...

ترافیک سنگین ( یه چیز میگم یه چیز میشنوی)

...



ممد و نیسانش: بووووووووووق!!!!

شاسی سوار: عمو چه خبرته؟؟ هی بوق بوق! تو یا کوری یا اصلا" ایرانی نیستی! نمی بینی جلوم بستس.

ممد و نیسانش: ( موسیقی در حال پخش: بَکِش کنار بَکِش کنار سایپا سِوار دَره نه...). چیزی گفتی شماا؟؟

شاسی سوار و شیشه تا خرتناق بسته: آقا مراعات حال ما رو هم بکن. خیلی مخلصم

(ممد و نیسانش) نگاهی عمیق و سکوتی ممتد... (اینجور مواقع ریخت و قیافه این آدم دیدنیه)



...ترافیک روان گشت...



(ممد و نیسانش)

خِرررت ! ( مدیونی به چیز دیگه فکر کرده باشی. بابا دنده خوب جا نرفت). آها حالا رفت

ناگهان ابری در ذهن متفکر ایشان بارور گردید: هییی روزگار! می بینی؟ آخه یارو! تو رو چه به شاسی بلند.
این ماشین باید دست یکی مثل من باشه. تو چی می فهمی...



ساعت 13: مکان : میدان تره بار. تلفن تماس: 021.. ( اِا اشتباه شد)

.

. در این حین کار کرده یعنی ؟ الله اعلم

.



دو ساعت بعد...

دهن تا پس سر باز (سرباز نه ها! قبلا خدمت مقدس سربازی رفته و الان آدم آدمه. ..مگه شک دارین؟)

ممد: آااای خدا... چقد خسته ام.



(در مسیر برگشت به آغوش وطن)

دوباره ترافیک اینبار شُله شله. ..آها الان کامل روان شد



چی چی سوار به ممد : شیشه رو بده پایین. شیشه رو بده پایین میگم.

( دود از صد و یکجا زد بیرون).

ممد: هااا؟ فرمایش؟

چی چی سوار: چرا هر چی چراغ میدم کنار نمیری؟؟

ممد: دوس دارم. ناراحتی بیا پایین حلش کنیم عمو؟

چی چی سوار: برو...شده! .(گازشو گرفت با سرعت نور در افق محو شد)

ممد تیز و بز: چی گفتی...شده ی لگن سوار.

(اعصاب له و خراب و دهن مجدد به فرم مذکور باز)



(و بالاخره رسید مقصد یعنی پاتوق روشن فکرا)

مرد زندگی: دااش زود برگشتی! ... چقد؟

ممد: چی چقد؟

مرد زندگی: پولو میگم ...شده

ممد: هیچی ...شده!. ول کن خسته ام. قابلمه کو؟

مرد زندگی: تو جیبم

ممد: ببین! حوصله تو ندارم ...شده! یه چیزی بهت میگم تا صبح تو فکر بری اا !!

مرد زندگی: جوش نزن حاجی، برا پوست کلفتت خوب نیس. بیا دوات پیش خودمه. اصل اصله.
میزنی و بعدش نبض زندگی رو احساس می کنی.

...

ساعت 23:59: دهن ها جمیعا" باز و لنگ ها سیخ با زاویه انحراف 30 درجه از قبله.
مومنین نیت! (12 ساعت می خوابم قربه الی الله)...

و

...Loading



یکی از پیام های استخراج شده از زندگی این بزرگوار، دانشمند برجسته و فرهیخته، دااش ممد...شده
( این نقطه چین لقبشه هاا): اگه آدم بخاد به هدفش برسه یه شبه بدست نمیاره. مرد میخاد. مررررد! مثل دااش ممد



کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 140 نفر 256 بار خواندند
آرمان پرناک (22 /10/ 1399)   | محمد مولوی (23 /10/ 1399)   | کرم عرب عامری (23 /10/ 1399)   |

نظر 1

  • آرمان پرناک   22 دی 1399 18:03

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت یکایک اساتید و دوستان عزیز
    قبل از هر چیز خیلی خوشحالم که قدم رنجه فرمودید و در صفحه این حقیر حضور پیدا کردید.
    عرض شود که در ادامه توضیحی در خصوص داستان فوق ارائه می دهم که شاید (البته زیر یک درصد)
    اگر برای عزیزی سوتفاهمی از این متن بوجود آمده باشد انشالله برطرف گردد:
    همانطور که پیداست این داستان در دسته ی طنز اجتماعی نوشته شده و بیانگر مسائلی است که
    امروزه با آن ها مواجه هستیم. اگر از خبرهایی که در ابتدا آورده شده و روزی خود سوژه های داغی بودند
    و حتی الانم هستند، بگذریم به شخصیتی به نام "دااش ممد" بر می خوریم. انتخاب این نام کاملا" دلخواه بوده
    و به شخص حقیقی خاصی بر نمی گردد اما اینکه چرا به این فرم نوشته شده، می توان به یکی از معظلاتی که در فضای
    مجازی به خصوص در اینستاگرام اشاره نمود که خیلی از واژگان در حال آب شدن هستند. البته که در مکالمات هم
    از آن ها استفاده می شود( از گذشته تا کنون). نکته بعدی که دوست داشتم مطرح نمایم (...شده) بود که به کرّات
    در بدنه داستان موج می زد و این نقطه چین به عنوان نماینده ای از کلمات اهانت آمیز برخی از افراد جامعه است که مثل
    نقل و نبات به یکدیگر تعارف می کنند. مسائل دیگری همچون رفیق ناباب، اعتیاد، حسادت، بیکاری نیز سعی شده
    که در این قاب گنجانده شود. امید که مورد قبول واقع شده باشد و امید دیگر برای رفع تمام مشکلات مذکور.

    با سپاس فراوان

    rose rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا