باخداحافظیت شمع دلم باز گریست
هرچه درخانه مرابود توراگفت بایست
در بهم آمد وشد چفت که بازش نکنی
معنیش اینکه بمان راه تواز این درنیست
شیر ازچکه نیفتاد وسر افکند به زیر
توخودت حدس بزن معنی این گریه که چیست
زده چندین گره کور به گردن کفشت
چون نمی خواهد ازاین بعد که درپای تو زیست
آن نمکدان سرسفره هم ازآن پایین
گفت اهسته بیا ازنمکم خور عالیست
گل قالی هم ازاین قاعده مستثنا نیست
زیر چشمی به تو بابغض فراوان نگریست
سقف ودیوار ودر وپنجره این میگویند
نروی جان دلم جای تواینجا خالیست
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 26
امیر عاجلو 31 فروردین 1400 10:17
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
کاظم قادری 31 فروردین 1400 13:32
سلام ودرود برشما وممنونم
علی احمدی 31 فروردین 1400 11:35
احسنت بر شما استاد
کاظم قادری 31 فروردین 1400 13:33
سلام ودرود و شاگردتان هستم بزرگوار عزیز
محمد خوش بین 31 فروردین 1400 11:45
درود بر شما
کاظم قادری 31 فروردین 1400 13:33
سلام و سلامت باشی عزیز دل
جواد مرادی 31 فروردین 1400 13:19
درود بر جناب قادری شاعر گرانقدر
بسیار زیبا سرودید
لذت بردم از خواندن شعرتان
کاظم قادری 31 فروردین 1400 13:34
سلام ودرودها خدمت شما دوست عزیز وگرانقدر و ممنون ازنگاه زیبایتان
علی آقا اخوان ملایری 31 فروردین 1400 13:44
درودها بر شما استاد گرامی
عالیست
دستمریزاد
قلمتان نویسا
کاظم قادری 31 فروردین 1400 14:10
سلامتان بود استاد وعزیز دل وکمترینم دربرابرتان و سرورید وسالار
محسن جوزچی 31 فروردین 1400 14:48
درود بر شما ،واژه ها بسیار شیوا هستند ،واژه بدنبال قلم شماست
کاظم قادری 31 فروردین 1400 15:33
سلام ودرود بر شما عزیز نگاهتان قشنگه وگرنه ما این گوشه کنارا می پلکیم نگاهتان همیشه زیباباد
کیوان هایلی 31 فروردین 1400 22:08
درودها بر شما جناب قادری بزرگوار
عاشقانه ی زیبا سرودید
کاظم قادری 31 فروردین 1400 22:55
سپاس فراوان جناب هایلی عزیز
غلامحسین جمعی 31 فروردین 1400 23:05
درودو سپاس بر استاد بزرگوار وفرهیخته ام
جناب قادری
از آن عزیز غزل و سروده هایی قبلا خوانده ام که به مراتب زیباتر بودند
این کارتان را هم دوست دارم ولی نسبت به بقیه کمتر تصویری هستند،
در نتیجه فکر را کمتر به خود مشغول می کنند .
ما وقتی یک داستان را می خوانیم هرچند پیچیده باشد در فهم و درک مطلب
و ارتباط برقرار کردنش مشکل کمتری داریم تا وقتی به یک نقاشی نگاه می کنیم و پس
از درک نقاشی لذت بیشتری می بریم چون وقت و انرژی و فسفر بیشتری صرفش
کرده ایم و احتمالن قدرش را هم بیشتر می دانیم
این کار شما بیشتر به سمت و سوی روایت و قصه گویی و یا یک گزارش رفته است
البته منظورم این نیست که این نمونه کارها بی ارزش و کم بها می باشند بلکه با خواندن
آنها احساس می شود که دست شاعر برای ایجاد خلاقیت بسته بوده و شاعر در فضا
و شرایط و محیطی قرار گرفته که هرچه سعی کند با وجود این پارامترهایی که بر شمردم
و نمونه هایش در اکثر مصرع ها مشاهده می شود که برایتان نمونه هایش را نوشتم
در نتیجه بهترین محصول همین می شودکه سروده اید
باخداحافظیت
گفت
که بازش نکنی
معنیش اینکه
شیر ازچکه نیفتاد وسر افکند به زیر
توخودت حدس بزن
زده چندین گره کور به گردن کفشت
چون نمی خواهد ازاین بعد
آن نمکدان ( بیشتر منظور آن است )
گفت آهسته بیا
گل قالی هم ازاین قاعده مستثنا نیست
زیر چشمی به تو بابغض فراوان نگریست
سقف ودیوار ودر وپنجره این میگویند
نروی جان دلم
زیرا خط و خطوط را تعیین کرده اند و شما مجبورید در همین چارچوب عمل کنید و قلم فرسایی
نمایید . و شما میدان مانور نخواهید داشت . و در بهترین حالت تصویر سازی مجبورید روی تصویرتان
توضیح بدهید.( ادغام تصویر با توضیح ) مثل تصویری می ماند که نقاش کشیده و زیر تصویر توضیح
داده است .این عمل توضیح دادن دوتا عیب دارد
1 ـــ یا احساس کرده تصویر گویا نیست که مشکل از نقاش است
2 ــ یا احساس کرده که بیننده قادر نیست درکش کند که هم مشکل نقاش است و هم به نوعی کم لطفی
به بیننده که خدای ناکرده ممکن است بوی نیمه اهانتی نیز بدهد .
وقتی میدان واژگان تورا احاطه کنند دیگر باید دنبال مضامین و نیت واژگان بروید و این میدان واژگان است
که شما را به هر کجا بخواهد می برد. نه اینکه شما اختیاردار هستید که در چینش و گزینش محل واژه ها را
انتخاب کنید .در واقع شما وقایعی را که اتفاق افتاده ویا قراراست اتفاق بیفتد توصیح می دهید . در حالیکه
شاعر می خواهد بگوید چنین باید باشد ویا چنین می بایست اتفاق می افتاده است .در نتیجه شاعر برای خیال
پردازی و خلاقیت اختیاری از خود ندارد.
یکی از پارامترهایی که شاعر را به سمت و سوی روایت گویی و روایت پردازی می برد بکار بردن افعال ماضی
می باشد که عملی در گذشته اتفاق افتاده است . و شاعر مجبور است آن اتفاق را توضیح بدهد و از خود هیچ
اختیاری ندارد به این مصرع توجه کنید
باخداحافظیت شمع دلم باز گریست
هم خداحافظی و هم گریستن در گذشته انجام شده و تمام گردیده است و شاعر آن را توضیح می دهد و حتی
اگر بخواهد مثل کاری که کرده اید بخواهید با تصویر بیانش کنید چون می بایست زمان را نشان دهید مجبور
هستید روی تصویری که ترسیم کرده اید زمان را مشخص کنید . در حالیکه اگر اتفاق در زمان حال و یا آینده
ویا حداقل ماضی نقلی بیفتد دست شما باز تر است . و حتی در زمان ماضی نقلی شما در دوزمان حرکت می کنید
.فضا برایتان باز تر است .
به این مصرع یا عبارت توجه کنید
هرخداحافظی گریه ی شمع را درپی دارد
ویا این جمله
باهر گام رفتنت، یک قطره از اشک شمع بر زمین میریزد
امیدوارم که خیلی به بیراهه نرفته باشم .
کاظم قادری 31 فروردین 1400 23:44
سلام ودرود ودست مریزاد من تاحالا واقعن به شعر اینجوری نگاه نکرده بودم ودرواقع اصلا اطلاع نداشتم چه زیبا و عالمانه نقد می کنید وچه زحمتی متقبل شدید وممنون ازشما که زحمت افتادید ومنت سر بنده گذاشتید
من آگاهی نداشتم واقعن نسبت به این مسائل وچه خوب شد که راهنمایی کردید دست بوستان هستم استاد
کاویان هایل مقدم 01 اردیبهشت 1400 09:47
آقا خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار آمدند که این معشوق پر شور را در دل نگه دارند.
الاتفاقات بالاسباب
کاظم قادری 01 اردیبهشت 1400 10:27
سلام ودرودهای بسیارت رفیق خوب وبامرام ومخلصیم دربست
منصور آفرید 01 اردیبهشت 1400 12:12
درود بیکران بر استاد فرهیخته جناب قادری عزیز
غزلی شیوا و فاخر و بسیار دلنواز مهمانان بودیم
و لذت بردیم. سرتان سبز باد
کاظم قادری 01 اردیبهشت 1400 12:25
سلام ودرودهای بسیار برشماد استاد گرانقدر وعزیز وسپاس فراوان نثارتان که بنده راشرمنده می کنید بامحبتتان
شهرام بذلی 01 اردیبهشت 1400 13:38
کاظم قادری 01 اردیبهشت 1400 16:08
بسیار سپاس وفراوان درودتان باد
بهاره میرشفی 01 اردیبهشت 1400 15:16
خیلی زیباست سپاس
کاظم قادری 01 اردیبهشت 1400 16:09
سلام وسپاس نثارتان باد بسیار وممنون ازشما
جواد امیرحسینی 01 اردیبهشت 1400 23:21
نروی جان دلم جای تو اینجا خالیست...
سلام استاد قادری بزرگوار. واقعا لذت بردم. اینکه در و دیوار و قالی و کفش و.. همنوا با عاشق تلاش دارند که معشوق را حفظ کنند بسیار جالب بود. دست مریزاد.
کاظم قادری 02 اردیبهشت 1400 23:20
سلام ودروها بر شما باد عزیزدل ونازنین وسپاس بیکرانتان باد ازاعماق وجود ونگاه ژیباتیان یه این نوشته نادرخور