روزگاریست خبری از سر کویت نرسید
شانه در دست من و به تار مویت نرسید
تا به کی بر درگهت نالان نشینم روز و شب
ای دریغ بگذشت بهار عمر و بویت نرسید
من چه ام؟؟ خاکستری مانده ز عشق تو به جای
یا چو آب رفته ای، هرگز به جویت نرسید
یاد تو آتش چو زد بر پیکر بی جان من
لب فرو بستم که فریادم به سویت نرسید
بس کن این بازیگری با این دل رسوای من
دیده دنبال تو و، یک دم به رویت نرسید
من گذشتم از تو و این عشق بی حاصل ولی
تو شدی میدان و دل، هرگز به گویت نرسید
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 04 تیر 1401 10:35
درود بر شما
نازنین نکیسا 04 تیر 1401 10:47
سلام و سپاس استادگرامی
علی احمدی 05 تیر 1401 00:36
درودها سرور والاقدر احسنت
نازنین نکیسا 05 تیر 1401 08:43
سلام استادگرامی
سپاسگزارم