ایام خوش کودکی ام همدمِ رَز بود
ادراکِ من از بود وعدم عالمِ رَز بود
رَز، عرصۀ بی مرزِ دل آسودگی من
بر دردِ دل و دیدۀ من مرهمِ رَز بود
پروانۀ رَز بودم و رَز، محفل من بود
رَز، ناظرِ خندیدن و حرفِ دل من بود
یک عالمه از دامنِ رَز ، خاطره دارم
رز ، مدرسۀ سادگی و مشکل من بود
هر لحظۀ ما با رَز و رَز خانۀ ما بود
رَز جلوه ای از قصه و افسانۀ ما بود
باران رَز و بادِ رَز و زاغ و عقابش
پر جذبه ترین چالش روزانۀ ما بود
زان دوره مرا خاطره ای بیش نمانده
جز غبطه و دلتنگی و تشویش نمانده
زان کودک سرشار ز امّید و جسارت
جز پیکره ای خسته و بی خویش نمانده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 امرداد 1400 00:40
.مانا باشید و شاعر