ای قلم این نثر به نظم تسکین دلم کن
عذر این جسارت ، از اهل ادب یا که قلم کن
بگو که یکی سکوت هر شبم را بر هم میزد
رفیقی که هر شب دیر یا زود ،به من سر می زد
ساغری که می ریخت و هی می خورد
از خون دلم بگو که او ، می میخورد
آری آن دوست که هر شب مرا هم دم بود
بر شما (غم کم) ، نام او هم (( غم )) بود
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 07 خرداد 1400 01:55
علی معصومی 07 خرداد 1400 09:37
کاویان هایل مقدم 08 خرداد 1400 10:33
سلام بر دوست شاعرم
بی اراده مرا یاد بانوی آواز ایران انداختید که با حزن می خواند:
مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
.....
می بینم غم داره دنبالم میاد
محسن جوزچی 08 خرداد 1400 21:59
درود بر شما جناب ادریسی ،بسیار زیبا و پر از احساس ،همواره شاد و کامروا باشید