توی قابِ عکسِ روی پنجره
عکسِ تو هنوز به من میخنده
غمِ دوریِ تو داغم میکنه
بغض،راهِ گلومو میبنده
نیستی و هر گوشهی خونه داره
جای خواب،واسم یه کابوس میبینه
داره از چشای من خون میباره
تا نباشی،وضع چشمام همینه
نمیشد ما مالِ همدیگه بشیم
دنیامون خیلی با هم مغایره
تو پُر از جنگلِ سبزی اما من
یه زمینم که همیشه بایره
«نمیشه»معنی نداره واسه تو
هر چی که میخوای واست فراهمه
اما دنیای من از سختی پُره
«میشه»ها با«نمیشه»ها درهمه
جای تو روو اَبرا بوده همیشه
دائماً توو آسمونها میپَری
همیشه خوب و خوش و خوشرنگی
میتونی از هر کسی دل بِبَری
اما من همیشه سرد و خاکیم
همیشه روی زمین جای منه
بس که تنها مونده جسمم روو زمین
روحِ من این در و اون در میزنه
نمیتونیم مالِ همدیگه باشیم
ما دو دنیای جدای از همیم
نمیتونیم که با همدیگه باشیم
هی نمک روو زخمای هم میزنیم
عکسِ تو هنوز داره میخنده و
مثِ بغضی گلومو فشار میده
دیگه بعدِ رفتنت چشمای من
حتا یه لحظه خوشی رو ندیده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 29 خرداد 1400 00:13
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
Dariush Jelini 29 خرداد 1400 07:37
سپاس از مهر شما
شبنم رحمانی 29 خرداد 1400 02:54
درود بر شما .بسیار زیبا سروده اید
Dariush Jelini 29 خرداد 1400 07:38
زیبا نگاه شماست مهربان