3 Stars

مرد بی حواس

ارسال شده در تاریخ : 02 تیر 1400 | شماره ثبت : H9417169

هر شب درونِ جسمِ من انبار می‌شود
بی حالیٍ دویدن و سگ دو برای هیچ
در سَر غرور های شکسته برای پوچ
با یک شکم که پُر شده از عطرِ ساندویچ
در انتظارِ بخت که خوابیده همچو آن
قفلی که روی شانه ی در بسته شد به پیچ

من می‌جهم به بستری از جنسِ واژه ها
سَر می نهم به بالشی از شب ترانه ها

مردی درونِ من همه شب زار می‌زند
می‌ترسد از هرآنچه که در یادش آمده
با هر صدایی می‌پرد از جا،سریع و تند
گوید که:کیست آنکه به فریادش آمده
تسلیم می‌شود به شبِ بی ستاره اش
دلخسته از زمانه و بیدادش آمده

دل را به باد داده و افتاده از نفس
مردی که سالهاست گرفتار در قفس

گم می‌شود درونِ خودش مردِ بی حواس
آهسته سر به کوچه ی بی رنگ می‌زند
بی حوصله گشته و آرام،چون نسیم
گاهی فقط به سایه ی خود سنگ می‌زند
هر چند وقت گاهی به تنهایی خودش
با گوشیِ خرابِ خودش،زنگ می‌زند

دیگر چه خواهی از منِ مفلوکِ ناامید
از این منی که جز تو دگر از همه بُرید

آخر به تنگ آمده از روزگارِ پست
راهی به سمتِ کوی پریشانی می‌شود
از هرچه بود و هست گذر می‌کند به غیظ
داغ از نشانِ ننگِ پشیمانی می‌شود
کم‌ می‌شود از آنچه که اورا گرفته است
همچون چهارپای که  قربانی می‌شود

همچون نسیم می‌گذرد از بهارِ عمر
آتش گرفت یکسره در رهگذارِ عمر

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 106 نفر 156 بار خواندند
امیر عاجلو (02 /04/ 1400)   | محمد مولوی (02 /04/ 1400)   | منصور آفرید (03 /04/ 1400)   | Dariush Jelini (03 /04/ 1400)   | کاویان هایل مقدم (05 /04/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (02 /04/ 1400)  محمد مولوی (02 /04/ 1400)  منصور آفرید (03 /04/ 1400)  
تعداد آرا :3


نظر 6

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا