شصت منزل شدم بیابان گرد ، آمدم تا دو راهی آدم
بی گناهی من نشدثابت، رد شدم با گواهی آدم
کاش در خاک جبر می ماندم، صورت فتنه را نمی دیدم
اختیارست و عشق و بیداری، علت شب سیاهی آدم
سجده ما را نکرد اما ، ما ، سرکشی نزد او نیاوردیم
باز نفرین به هر چه شیطانست، باز هم سر به راهی آدم
تو که هستی کجا نمی دانم ، با که ای آشنا نمی دانم
همه اش دانم و نمی دانم ، چکنم با فکاهی آدم
آسمان را با جنگ می گیرد ، کوه را روی چنگ می گیرد
در دمی صد نهنگ را بلعید ، مرحبا ریز ماهی آدم
این که میمیرد و نمی میرد، برخدا هم بهانه می گیرد
آسمان و زمین خراب شود ، روی تصویر واهی آدم
نقش هستی به نام او کردند، هرچه مستی به جام او کردند
جمع جانها به خدمت او یند ، بازهم بی سپاهی آدم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
سلیمان حسنی 24 آبان 1394 23:08
سلام سرورگرانقدر:عالی بود.درپناه ائمه سلامت وشادمان باشید
علیرضا خسروی 25 آبان 1394 20:56
مسعود احمدی 25 آبان 1394 23:41
نقش هستی به نام او کردند، هرچه مستی به جام او کردند
جمع جانها به خدمت او یند ، بازهم بی سپاهی آدم
منوچهر منوچهری(بیدل) 26 آبان 1394 15:44
درود بر شما دوست عزیز بسیار زیبا باید خوانو لذت برد
طلعت خیاط پیشه 27 آبان 1394 21:11
درود بر شما
مهدی صادقی مود 01 آذر 1394 19:48
درود بر استاد خادمیان عزیز
آسمان را با جنگ می گیرد ، کوه را روی چنگ می گیرد
در دمی صد نهنگ را بلعید ، مرحبا ریز ماهی آدم
این که میمیرد و نمی میرد، برخدا هم بهانه می گیرد
آسمان و زمین خراب شود ، روی تصویر واهی آدم