گلِ محبوب ، کی کاری برایت می کند ناکس
خودش درد است، کی فکرِ دوایت می کند نا کس
خطابت می کند گل ، یا صدایت می زند زیبا
اگر بی رنگ گشتی رو نما یت می کند ، ناکس
بیا با من عزیز دل غرورت نا بهنگام است
نمی دانی به نام تو جنایت می کند ناکس
پشیمان می شوی روزی که راهی نیست برگردی
کمال راه بند ی را رعایت می کند ناکس
بگویم یا نگویم ، حاصل افسانه ات تلخست
اگر افتاده باشی زیرِ پایت می کند ناکس
به نقشِ ظاهر و لبخندهایش دل مکن راحت
شبی در حلقه ی آتش رهایت می کند ناکس
فریبت می دهد با چند قطره اشکِ تمساحی
به حرف و لفظِ واهی،جان فدایت می کند ناکس
اگر بارنگ خون مُهری زند بر پای پیمانش
خطر چون آید ازدشمن حمایت می کند نا کس
کبوتر با کبوتر گفته اند و با ز را با باز
ترحم کی به زخم و نالها یت می کند ناکس
اگر طاووس باشی یا که باشی بلبل افرنگ
نه رحمی برپر ونه برصدایت می کند نا کس
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 08 امرداد 1395 17:27
درودبرشما
حسن کریمی 08 امرداد 1395 18:53
سلام وعرض ادب جناب خادمیان همچنان میتازید در عرصه ادب پاینده و برقرار باشید
سلیمان حسنی 14 امرداد 1395 00:30
سلام استادخادمیان عزیز:بسیارعالی است.خدانگهدارتان باد