3 Stars

می شود در وطن کمی شاد بخندم

ارسال شده در تاریخ : 03 خرداد 1401 | شماره ثبت : H9420930

لازم نیست بگویم :
- به چه نیاز مندم
چه هوایی دوست دارم
و چه لبهایی، مرا را ببوسد
یا حتا....
چگونه شب و روز
ریز...ریز می پوسم!
حتا نیاز نیست به آئینه بنگرم
و در شیار چروک هایم
رودخانه بکارم و
چین دامنم را صاف کنم !
نه ، نیازی نیست بدانی :
چگونه چشم هایم قربانی شد
و این خالِ گوشه ی لب، به چه معناست؟!
نه ، نیاز نیست پنجره باز کنی تا
هوای دَم کرده ی اتاق
فهم ام را سر نَبرد و
از " آزادیی" بگویی که نمی شناسمش !
باور کن
-حتا -
لازم نیست در شمارش این اجساد هم
یاریم دهی...
پایان کودکیم،
آخرین لبخندی بود
که مادرم
بر پیراهنم دوخت!
نه؛ بنشین!
چای هم نمی خواهم...
باید زودتر پی نشانیِ رهایی بروم
تنها یک چیز اگر باز گشتم:
فکر می کنی....
می شود در وطن
کمی شاد بخندم!



شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 105 نفر 122 بار خواندند
امیر عاجلو (04 /03/ 1401)   | پرشنگ صوفی زاده (17 /03/ 1401)   | بختیار خضری (03 /10/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (04 /03/ 1401)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا