این غزلها اسید می سازند
واژه را نا امید می سازند
واژه ها خانمان براندازند
قافیه در قمار می بازند
من پر از حس ناهماهنگم
مثل مخروبه ای پس از جنگم
ابر قبل از شروع بارانم
ترکش بغض بعد آبانم
انجمادی نهفته در آهم
من هم از نسل سرد دیماهم
درد دارد سکوت افکارم
درد دارد صدای خودکارم
من خودم شعر غرق عصیانم
انقلاب حروف طغیانم
لای این واژه های هرجایی
یخ زدم در هجوم تنهایی
بارها خواب مرگ را دیدم
جنگ برگ و تگرگ را دیدم
من برای خود خودآزارم
دردسر پشت دردسر دارم
کو دلیل و بهانه ی ماندن؟
بوی دنیای زیر پیراهن؟
دزدکی زنده مانده ام انگار
لهجه ی مرگ دارد این اشعار
نبض شریان عشق در مشتم
ماه اردیبعشق را کشتم...
محمد_نیکروش
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1401 11:54