کجای غم من اندوهی نیست !؟
انگشتانم بی رحم شده اند
زبانم به قلبم سنگ می اندازد !
کجای غم من اندوهی نیست !؟
اخم ابروهایم از بد خلقی ام نیست !
این ذهن درهم تنیده من است که اخم بر ابروهایم گره زده !
به دکتر رفته بودم
حلقم را چوبی انداخت و گفت : جیغ بنفش نکش !
من : ...!
نمی دانست من جیغ نمی کشم ، هنجره ام گورستانی ست تاریخی از حرفهای خف در گلو !
کجای غم من اندوهی نیست !؟
دیدگان همه حسرت کشان زندگی ام را چوب حسادت می زنند !!
کجای غم من اندوهی نیست !؟
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 14 اردیبهشت 1401 16:30
درود و سلام موفق و مانا باشید
مرجانه جعفری 14 اردیبهشت 1401 20:53
سلام ، ممنون از شما ،
حافظ کریمی 18 اردیبهشت 1401 08:19
درود بر شما.....
تبعید شده ایم دنیا ، یقین جیغ بنفش
یک خطا بوده و هستیم به نقش.....