3 Stars

قصه ی طبیعت

ارسال شده در تاریخ : 18 امرداد 1401 | شماره ثبت : H9421804

نشسته بود بر بلندای کوه باد می وزید.
که همچنان نگاه به دور دست داشت.
به پیچیدن باد میان سبزه زار خیره شد.
نگاه به پیرمرد داشت که گوسفندانش را چرا می داد.
زنهایی را می دید که آب به مزرعه می برند.
باد جولان می داد اما همچنان به اطرافش نگاه می کرد.
چشمش به گون ها افتاد که انگار می رقصیدند.
در همانجا آتشی درست کرد.
چای در آن هوا خوردن بهشت روی زمین است.
پیرمرد صدایش کرد آهای مراد بیا قدری شیر ببر.
شیر را با نان محلی خوردن انگار پرواز در آسمانست.
در آن زوزه ی باد مشغول کندن گیاهان دارویی شد.
باد شدت گرفته بود باد به سر و صورتش می خورد.
به خانه اش برگشت در روستا باد همچنان می وزید.
اندکی پیش بخاری گرم شد به درخت سیبی که پشت پنجره می رقصید نظاره گر شد.
او در این حالت خوابید.

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 79 نفر 122 بار خواندند
امیر عاجلو (19 /05/ 1401)   | ناهید افسری نژاد (19 /05/ 1401)   | شفیقه طهماسبی (19 /05/ 1401)   | jalal babaie (19 /05/ 1401)   | سیدمحمدرضا لاهیجی (20 /05/ 1401)   | حافظ کریمی (20 /05/ 1401)   | نادیا رودکی (22 /05/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (19 /05/ 1401)  ناهید افسری نژاد (19 /05/ 1401)  حافظ کریمی (20 /05/ 1401)  
تعداد آرا :3


نظر 3

  • امیر عاجلو   19 امرداد 1401 13:02

    سلام ودرود rose  rose  rose

  • حافظ کریمی   20 امرداد 1401 16:09

    درود و هزاران درود بر شما

    rose rose

  • نادیا رودکی   22 امرداد 1401 17:21

    چقدر زیبابود درود برشما ممنونم از نظر زیبا و باارزش شما

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا