گاهی به نظر آید آن چیز دگر آید.
آسان چه نظر آید ناگاه چه خطر آید.
آتش نرسد دستت، آبی به دهان آید.
ناگاه چه ورق آید شانست به نهان آید.
معلوم شده ست آنجا گنجی به برت آید.
صد چرخ به گردون شد صد خاک سرت آید.
روزی چو به فقر آید فردا نبود معلوم آن گاه چه گمان آید.
امروز یکی خوش باش معلوم تو را این نیست فردا چه فغان آید.
خوش باش به عالم خوش، صد چرخ و ورق آید.
معلوم به عالم نیست گردش به هزارش است، صد کار عجق آید.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 03 آذر 1401 11:08
لطیف و دلنشین
jalal babaie 03 آذر 1401 11:57
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار آقای عاجلو ممنون لطف دارین