《عروس های دریایی》
شعری ننوشت
با اینکه دستانش بوی واژه می داد
و دوبیتی مست بود
از نگاهش در مرز اَبروان کشیده اش,
هزاران قو می مُردند
در مرداب چشمانش
عطر تن نیلوفرهای آبی
روی گونه هایش به مشام
موج ها می رسید؛
صدف ها مست می شدند
و سال ها ماهی های نگران
اندوهش را نفس کشیدند
که مبادا روزی
ساحل در غروب های اندوهناک
تشنه ی مژگانِ خیسِ
عروس های دریایی باشد!
شاعر: مرتضی سنجری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 13 آبان 1401 12:57
سلام ودرود
مرتضی سنجری 13 آبان 1401 17:38
درود و سپاس????????????