《عیادت》
می رفتم به دیدن سایه های طولانی
که در خواب هایم قدم می زدند
تا به یاد بیاورم رؤیای کوچه ها را
که نور ماه سنگین تر از
قامت آسمان می تابید
بر دوش شب های پائیز,
می رفتم به سراغ صدای شُرشُر باران
که از ناودان تنهایی ام
بعد از گریه های طولانی
چکه می کرد
بر روی شعرهای عاشقانه ی
مردی که دلش می گرفت
و عادت نداشت
به تنهایی قدم زدن,
می رفتم به عیادت چشمک های زنی
که هر شب در سُفره ی رنگین چشمانش
مرا دعوت می کرد به ضیافت ستاره ها!
شاعر: مرتضی سنجری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 29 دی 1401 18:22
درود و سلام موفق و مانا باشید
مرتضی سنجری 30 دی 1401 00:54
درود و مهر بزرگوار⚘️⚘️⚘️