این تخت اسمش تخت بیداره
تخت تموم بی تو بودن هام
تختی که خیلی خوب می دونه
تنهاتر از تنهاترین تنهام
اون قدر تو اشکام غلطیده
خون گریه هامو خوب فهمیده
این تخت، مشتای بدی خورده
این تخت، چیزای بدی دیده
هربار گفتم بی تو می میرم
توو نقش یک تابوت ظاهر شد
هرشب کنارش شعر می خوندم
اون قد کنارم موند، شاعر شد
دونست یعنی چی که می نویسم
حال من از مجنون بهتر نیست
دونست مردن یعنی بی چشمات
دونست مردن، اسم مصدر نیست
می گن بخواب اما مگه میشه؟
وقتی دلم پیشت گرفتاره
هیشکی حواسش نیست به جا خوابم
این تخت اسمش تخت بیداره
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
سروش اسکندری 27 امرداد 1402 23:15
سلام و درود بر شما ... بانو بیرانوند بسیار دل نشین سرودید
بسیار لذت بردم،شاعر باقی بمانید