سکوتت را بغل کن بغض و گریه دردسر دارد،
کجا فریاد کردن در دل زندان اثر دارد،
سر دار حقیقت لال باش و ناله کمتر کن
که این شهر دروغین تا بخواهی گوش کر دارد!
به هر سمتی که رفتم کوهی از دیوار سدم شد
خدایا پس کجای این جهنم دره در دارد؟
دلم را دست هر کس دادم از احساس من رد شد،
نوشتم روی قلبم،عشق رنج بی ثمر دارد
به دست دوستی شک کردم از آن لحظه ی شومی
که دیدم باغبان در دستهای خود تبر دارد!
عزیز خویش را راهی صحرا کردم اما آه
دلم از قصد شوم نابرادرها خبر دارد،
خیال پرکشیدن داشتم در سر ولی اینجا
سرانجامش تفنگ است و قفس هرکس که پر دارد،
زبانم سرخ شد از بس که هی خون جگر خوردم
درخت شعرم اما همچنان سبز است و سر دارد
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 29 شهریور 1402 19:59
!درود
آرزو بیرانوند 30 شهریور 1402 01:23
درود بربینظیرترین و مقتدرترین مدیریت سایت ????????????????????????????
امیرحسین شاه علی 29 شهریور 1402 22:51
خاله بیت اول و سوم خییییییلی عالی بود، اصلا همه بیت ها خوب بودن
آرزو بیرانوند 30 شهریور 1402 01:23
ممنونم از کامنت انرژی بخشتون جناب ????????????????????????
کاظم قادری 31 شهریور 1402 23:59
سلام و درود
درخت شعرم اما همچنان سبز است و بر دارد
غزل تحسن برانگیزیست