به دل آشفتگی حجم صدایت سوگند
به پناهندگی تن به ردایت سوگند
که منم از همه جا رانده و دل وامانده
بده بر خویش مکانم به خدایت سوگند
شب من بی تو غمین است،ندارم خوابی
به برازندگی ماه نگاهت سوگند
زلف تو بس که سیاه به سان گنه است
منم گنهکارم به هر تار گناهت سوگند
به چلیپای مسیحایی چشمت مستم
به قد و قامت بالای چنارت سوگند
چشم و پلک و مژه و سرو بلند و رخ تو
فاتح است بر همه عالم به سپاهت سوگند
تو همان سیب فریبی که مرا رانده ز باغ
به فراوانی سرخی لبانت سوگند
قول دادم پس از این کفر نگویم دیگر
به خداوندی چشمان سیاهت سوگند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 آبان 1401 09:56
.مانا باشید و شاعر