3 Stars

حکایت من و خواجه تفَال و غزل است

ارسال شده در تاریخ : 26 مهر 1394 | شماره ثبت : H941515

...
نمیشود که شوی یک دمی فراموشم
تویی که شهد لبت با ترانه مینوشم
/

برای از تو نوشتن همیشه کم دارم
برای از تو سرودن همیشه میکوشم
/

تو شهد آب حیاتی که بی تو می میرم
تو سکر جام شرابی که با تو میجوشم
/

حکایت من و خواجه تفَال و غزل است
همو که داد ز غصه ،نجاتمان ،دوشم
/

همیشه طفل دبستان خط لب هاشم
همیشه آرش عشق کمان ابروشـم
/

عجب مدار پلنگی به چنگ ،آهو داشت
عجیب این که پلنگی به چنگ آهوشم
/

همیشه در دل خود جاودانه می سوزم
اگر چو آتش زرتشت سرد و خاموشم
/

از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هـنوز پـیرهنم را نشـسته می پوشم *


حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 323 نفر 492 بار خواندند
مسعود احمدی (26 /07/ 1394)   | مهدی صادقی مود (26 /07/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (26 /07/ 1394)   | حسین دلجویی (26 /07/ 1394)   | اله یار خادمیان (26 /07/ 1394)   | محمد جوکار (27 /07/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (27 /07/ 1394)   | بهناز علیزاده (27 /07/ 1394)   | کرم عرب عامری (27 /07/ 1394)   | شاهد رحمانی (28 /07/ 1394)   | دادا بیلوردی (28 /07/ 1394)   | جواد صارمی (06 /08/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :7


نظر 19

  • مسعود احمدی   26 مهر 1394 17:28

    و باز هم سلامی دیگر .
    و باز هم غزل زیبایی دگر .
    و باز هم کسب فیض از استاد دلجوی عزیز.

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 18:18

      درود بر شما جناب احمدی گل و بزرگوارم
      اقا انگار کم کم داری مشتری میشی...

      سپاس از مهر مهتابی منیر و حضور سبزتان...

      آن شب که چشـم آشنایش حرف میزد
      ساکت نشست و چشم هایش حرف میزد
      /
      یک جمـله ای هم داشت اما در گلویش
      بغضی بجای واژه هایش حرف می زد
      /
      صد بار شعرش خواند اما کـاش یکبار
      در ابتـدا از انتهـایش حرف می زد
      /
      بر نقش گـونه برق می زد موج اشکی
      تا شرم چشمی با رضایش حـرف میزد
      /
      کم کم دلـم بستم به اندام ضریحش
      وقتی صمیمی با خدایش حـرف میزد
      /
      تا کفتران هم چشــم از پرواز بستند
      وقتی که او از ماجرایش حـرف میزد
      /
      آهسته او صد دوستت دارم فرستاد
      اما تبسم ها به جایش حــرف میزند
      /
      دیدم به دنیای دخیلش غربت خویش
      آن شب که چشم آشنایش حرف میزد


      حسین دلجووو

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   26 مهر 1394 18:02

    یا علی مددی استادم وقتی اشعار زیباتو میبینم قلمم کار نمی کنه چه زیبا وبا احساس قلم میزنی عزیز بیدل rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 18:22

      جانا سخن از زبان ما میگویی

      سلام بر پیر عشقم
      پیر مراد و پیر مرام

      دلبر هفتاد ساله ی من
      «البته بقول خودشون» ولی

      دلبری ها میکند بر ماه دل چون هاله ای
      دلبر هفتاد سالم همچنان سی ساله ای...


      بیدل جان..منم ترانه های خوشکل تو رو ک میبینم ،قلمم میلرزه...
      rose rose rose rose rose

      بر گِرد ماه تابش ، چرخید هاله ی من
      وقتی دلم ربود آن نیکو خصاله ی من
      /
      در کوی دلـنوازان ، پیمان عشق بستیم
      شد این غزل گواهم، این دل قباله ی من
      /
      دریایی دلم را ، چون ناخدای عشقست
      ماهیِ بحرعشقم ، زخمیست باله ی من
      /
      چشم غزاله ی من ، یکباره شاعرم کرد
      یکباره شاعرم کرد ، چشم غزاله ی من
      /
      جز بار شرمساری،دلجو به کف چه دارد؟
      دردا به اشک شرم و شعر مچـاله ی من
      /
      آوخ که شهریارم،چشمش غزل چکان بود
      از داغ لاله ی خویش وز درد لاله ی من
      /
      باشد که بهر معشوق ، بر لوح زر نویسند
      عشـاق ،شور عشق و شهد مقالـه ی من
      /
      آخر به شوق رویش، با سر دَوم به کویش
      آنی که حسرت وصل کرده حواله ی من
      /
      البته خواهد آمد روزی به جست وجویم
      اما چه دیر ، افسوس ، دنبال چاله ی من
      /
      هفتاد بار خواهـم ، دُور سرت بگردم
      ای دلبر عزیز ، هفــتاد ساله ی من

      حسین دلجووو

  • محمد جوکار   27 مهر 1394 01:46

    اگرچه رخت شعر تو را همیشه می پوشم
    تو را همیشه با غزلی شاعرانه می نوشم
    غزل قلمرو جغرافیای واژگان منست
    اگرچه مثل یک آتشفشان خاموشم
    تمام واژه های من از لب تو شیرین است
    و من همیشه از لب شیرین تو عسل نوشم .... (بداهه)
    =====================
    باز هم غزلی زیبا و دلنشین و الهام برانگیز و باز هم بداهه ای ناچیز تقدیم با مهر به احساس مهربانتان
    درود و آفرینتان باد استاد مهرم جناب دلجویی عزیز

    rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 12:53

      درود بر جناب جوکار بزرگمهرم
      شمس بداهه و استاد مرام..

      محمد جان بیشتر مواظب وزنت باش
      هر چند بر بداهه سرا حرجی نیست


      آنـکه دل برده به افـسونگری اشعارش
      شمس عشقست و منم مولوی دیدارش...

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   27 مهر 1394 08:10

    از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
    هـنوز پـیرهنم را نشـسته می پوشم *

    درودهااااااااااااااواقعا شعرشما آدم رامجنون میکنه وقلمهاراازکار میندازدکه چطوری وصف کند این همه نغز و زیبایی رامناونویسا .جاودان باشید rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 12:51

      درود بر بانو نادری گل و بزرگوارم
      ممنون و سپاسگزارم از زاویه زیبای دیدتون...
      راستش ، نه ،زیاد اینجوریام که میفرمایید نیست
      اینها همه از نوع نگاه شماست...بزرگوار...

      یاد تو حس قشنگی ست که در دل دارم
      تو چه باشی چه نباشی نگهش می دارم

  • بهناز علیزاده   27 مهر 1394 09:48

    با سلام درود جناب دلجویی ارجمند rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 12:53

      درود بر بانو علیزاده گل و بزرگوار
      سپاسگزارم مهربانو

      شورش چشمان مستت در دل من تازه نیست
      این مکارم بیخودی دارد شلوغش می کند

  • کرم عرب عامری   27 مهر 1394 10:35

    آن کدام چشمه است؟
    که ترا سیراب میکند
    پیوسته سبویت
    پراز شراب میکند.
    مدام دوشیزه بماند برای تو

    برای شما حالا هرچه که هست استاد


    rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 12:54

      درود بر جناب عرب عامری بزرگمهرم
      سپاس از حضور و ارسالی زیباتون...گرامی یار کوی ادب..


      وقتی مقدرست کز این باغ پر کشید
      آیا چه منفعت که نگاهی کدر کنیم؟

  • اله یار خادمیان   27 مهر 1394 11:00

    بسیار زیبا و ارزشمند است نمی خواستم جسارتی داشته باشم شاید شایسته هم نباشد
    که در برابر استاد خودم اما شاگرد باید درس پس دهد حتی اگر به غلط
    این مصر ع به سلیقه بنده نا رسا و بد ترکیب و ناسازگار است
    جسارتم را به بزرگواری ببخشید


    همو که داد زغصه نجاتمان دوشم

    دوش وقت سحر از غصه نجادت دادند نبود
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 12:59

      درود بر استاد گل و سالار دلم جناب خادمیان عزیز

      آقا دیدی گفتم چند روزیه ک از راهنماییی های شما بی بهره ایم؟

      بازم خدا را شکر که برگشتید به کانال قبلی..
      آقا شما سلاخی هم بفرمایید ما بیشتر ممنون میشیم
      بله کاملا حق باشماست
      خودم هم از این مصرع چندان رضایتی نداشتم
      اما یه نکته ای هست ک میگن
      چون قافیه تنگ آید

      راستی با قافیهای چنین مهجور و چتر واژگانی بسیار اندک ،اجبارا شاعر بایست متوسل به کلماتی چون «دوش» و «پوش» و «نوش»و....میشد

      سپاسگزارم از راهنمایی و مهر منیرتون استادم

      applause applause applause applause applause
      rose rose rose rose rose

      شاعران توصیف ها کردند از چشمت ولی
      آنچه من دیدم فراتر بود از تفهیم ها

  • شاهد رحمانی   28 مهر 1394 00:35

    سلام بزرگوار
    شعر زیبایی خواندم و از قلمتان لذت بردم
    آفرین بر شما

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 13:00

      درود جناب رحمانی گل و والاتبارم
      سپاس از مهتابی نقره فام منیرتون...

      اگر چه دیدن او را گناه میدیدند
      به افتخار نگاهش گناه میکردم

  • دادا بیلوردی   28 مهر 1394 15:33

    درود بر جناب دلجویی گرامی
    از حس لطیف و کلام گهربارتان محظوظ گشتم
    رندانه می سرایید استاد! applause

    • حسین دلجویی   30 مهر 1394 13:01

      درود بر برادر گل و استاد دلم جناب بیلوردی عزیز
      سپاسگزارم بزرگوار

      ناخدایان دلت ساخته اند کشتی نوح
      من به آن قایق سهراب رضایت دادم

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:22

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا