...
ماجراهایی که ما یک عمر کتمان داشتیم
بی هوا افشا نکن ما راز پنهان داشتیم
/
در هوای دل سپردن ها به غـوغای حرم
نه دلی درسینه و نی سربه سامان داشتیم
/
پای یک گلدسته امضا گشت تا پیمان عشق
برق در جان ها فتاد و شـوق باران داشتیم
/
حس و حالی بود با یک معـجری دلواپسی
اشک وصلی بود و ما حاجت فراوان داشتیم
/
نم نمی از عشق تا در چـشم کفترها پرید
ما به دست مهر گـندم های افشان داشتیم
/
دل که از دسـتم ربودی در صف بازار ها
یوسفی بودیم درچاهی ولی جان داشتیم
/
سال ها چشم انتظاری را مگرمیشد سرود ؟
یک خیابان زیر باران حرف عـریان داشتیم
/
تا هــنوزم مانده در دلگویه های کفـتران
آن غزلهایی که بر آن هر دو ایمان داشتیم
/
این همه نقش و نگار مانده بر ایوان دوست
تابلو فرشی است کز طوس خراسان داشتیم
حسین دلجووو
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 25
روح الله اصغرپور 10 تیر 1394 19:26
با سلام به استاد عزیز مثل همیشه قلم فرسایی فرمودین.مانا باشید
حسین دلجویی 11 تیر 1394 18:57
درود جناب اصغر پور بزرگمهرم..
خوش امدید شاعر...ممنونم..
بعد تو
بعد از تو تمام شاپرکها رفتند
از خواب نسیم قاصدک ها رفتند
بعد از تو تمام نغمه های آبی
از شور قشنگ نی لبکها رفتند
بهناز علیزاده 10 تیر 1394 19:39
درود بر شما استاد دلجویی ارجمند
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:07
درود بزرگوار بانوی ادبم...ممنونم..
یاران می «میمـــند» به جامـــم کردند
با حرمت خود سنـگ تمــامـم کردند
تا اینــکه به راه شعـــر دلــگرم شوم
یک کوچـــه ی بن بست به نامــم کردند
حسین دلجووو
میمند فارس :زادگاه شاعر...
علی صمدی 10 تیر 1394 19:55
سلام و درود بیکران خان داداش
بیت بیت شعرتون تابلو فرشه
لذت بردم از شعر زیباتون
شاد باشید
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:09
سلام خان داداش گلممم..
میدونی ک خیلی گلییی..
ممنونم بزرگوارم..
رفتی همه جا بنفشه کاری کردی
یک عالمه غرق بی قراری کردی
بعد از تو ز بغض آسمان فهمیدم
باران نگاه مان بــهاری کردی
دلجووو
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 10 تیر 1394 20:39
درودها ماشاءا.. به قلمتان چه زیبا!!! دلها را راهی خراسان میکنید مانا ونویسا مانید
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:08
درود بزرگ بانوی مهر و ادب...خوش آمدید..ممنونم..
خدا اندام تو با گَُل سرشت است
به آب گُل حضورت را نوشـته است
نگاهت ، دخـــتر اردیـبهشتی
پر از عــطر گل اردیبهشت ا ست
حسین دلجووو
کریم لقمانی سروستانی 10 تیر 1394 20:53
سلام استاددلجویی گرامی
سروده ای زیبا با قلمی شیوا
درودبرشما
لذت بردم
شادزی
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:11
درود بر حضور مهتابی و صفای قدم جناب لقمانی گل و بزرگوارم
صفا بخشیدید...بزرگوار
ب دیده ی منت...
ماجرای سیب و گندم کم نبود
گر چه حوا اندکی محکم نبود
هی نگوییدم برو آدم بشو
آدمم آنقدر ها آدم نبود
دلجووو
سخاوت عزتی 10 تیر 1394 21:16
سال ها چشم انتظاری را مگرمیشد سرود ؟
واقعا نمیشه چه زیبا سروده ای اما
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:13
سلام و سپاسگزار از حضور مهرافشانتون جناب عزتی والامرامم..
بیت انتخابی تون تقدیم نگاه مهر آیینتون...
ماجای شعر خاک دل خود سرشته ایم
باشد که دوستان به نظر کیمیا کنند
طارق خراسانی 10 تیر 1394 23:28
سال ها چشم انتظاری را مگرمیشد سرود ؟
یک خیابان زیر باران حرف عـریان داشتیم
این همه نقش و نگار مانده بر ایوان دوست
تابلو فرشی است کز طوس خراسان داشتیم
سلام حضرت دلجویی نفست گرم رفیق
دستمریزاد
واقعن لذت بردم
در پناه حق
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:14
درود والامرام سخن و ادب جناب طارق بزرگتبارم
بی نهایت سپاسگزارم بزرگوار...
آنچه از خوردن یک سیب بجا میماند
تکه چوبیست که بر ذائقه ترغیب نبود
کاش یکبار به من حضرت آدم میگفت
اینهمه چوب مگر حاصل آن سیب نبود؟
حسین دلجووو
احمد البرز 11 تیر 1394 10:19
سلام
جناب دلجویی دست مریزاد
دل که از دسـتم ربودی در صف بازار ها
یوسفی بودیم درچاهی ولی جان داشتیم
حسین دلجویی 11 تیر 1394 19:16
جناب البرز گرانمهرم
سلام و سپاسگزارم..گرامی یار ادب..
صفا آوردید..
با پر یخ زده اندیشه ی پرواز مکن
بی تاًمُل سخن خویشتن آغاز مکن
نقطه ای بیش میان دهن و ذهن که نیست
ذهن را باز نکرده ، دهنی باز مکن
حسین دلجووو
منوچهر منوچهری(بیدل) 11 تیر 1394 20:44
سلام ودست بوسم دوست دارم قشنگ ترین واژه های دنیارو جمع کنم وراجع به زیبائی اشعارت چیزی بنویسم کاش تمام گلهای یک باغ و برای
اشعارت هدیه میدادم فقط میتونم بگم شما زیباترین را قلم میزنی استادم
حسین دلجویی 12 تیر 1394 17:22
درود بر عاشق ترین ترانه سرای سبز اندیش ،حوالی دوست داری های جاودان..
بیدل جان ، خدایی منکه کلمه و واژه ای در خور دریای محبتتان جهت پاسخگویی نمیابم...
در یک جمله میگویم بی نهایت دوووووستتان دارم..
بدون عشق بیـدلم ، ترانه سر نمیکنم
بدون روی بیـدلم رو به سفر نمیکنم
/
ز من مخاه عشق من ،که از دلم حذرکنم
ز من مخواه نازنین که من حذر نمیکنم
/
تو سبزه ای تو یاس من نگار من اساس من
تو را قیاس با مه و قرص قمر نمی کنم
/
غزل سرای جان من ، ز عرش عشق آمده
تو را قیاس با چنین نوع بشر نمی کنم
/
چراغ محفلم تویی ، عزیز بی دلم تویی
تو را ز کف نمی دهم ، دگر ضرر نمی کنم
/
تو در دلم نشسته ای ، به غیر ماه روی تو
کسی درون سینه ام ، عزیز تر نمی کنم
/
حلول ماه رمضان دمیده شد ، تو هم بیا
که بی جمال ماه تو شبم ، سحر نمی کنم
/
همیشه حاضرم تویی، دردل و خاطرم تویی
دیده به جز به یاد تو ، غرق گهر نمی کنم
/
بیا بزن ، بیا بخوان ،ببین به رسم عاشقان
بدون عشق بیـدلم ، ترانه سر نمیکنم
حسین دلجووو
حسن عباسی 11 تیر 1394 21:30
سلام استاد
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
فکر کنم یه همچین چیزی بود که توی یه شعرتون خوندم همینش یادمه البته شایدم اشتباه کنم
ولی هر چه هست میدونم شاهکاری هست از شما
الان میرم پیداش می کنم دوباره میام و همین جا میزارمش
فعلا تا بعد
حسین دلجویی 12 تیر 1394 17:25
سلام بر نازنین حسن عباسی گلمرامم...
خوش آمدید و صفا بخشیدید...مومن..
بله تک مصرعی ک اشاره فرمودید از دوست بزرگوار و خش سخنم ،شاعر جوان ،کاظم بهمنی ست
ممنونم از حضور نور افشان مهتابی تون...
حسن عباسی 11 تیر 1394 22:59
سلامی دوباره استاد عزیز
عذر خواهم این غزلی که گفتم یه جایی خوندم و فکر می کردم توی پست شما بوده مال جناب کاظم بهمنیه
اینم اصل شعرش
البته شما هم از این حرفا توانا ترید
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
...
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
کاظم بهمنی
حسین دلجویی 12 تیر 1394 17:26
خواهش میکنم...اختیار دارین..
عزیز من بیا که دل ، با تو بهار میشود
بیا که روزگار من چو روزگار میشود
«تو می روی و خاطرات خوب خوب سبز من»
به جان مهر روشنت ،چو شوره زار میشود
« تو می روی و غربتم به اوج اوج می رسد»
غروب بی قراریم با تو قرار میشود
« تو می روی و می بری از این دلم نشاط را»
شکوفه ی نشاط من دوباره یار میشود
«تو می روی و می رود امید جسم خسته ام»
و با تو شاخه ی امید شکوفه دار میشود
« تو می روی و سهم من سکوت محض می شود»
با تو حدیث شعر من بوس و کنار میشود
«تو می روی و داغ من دوباره تازه می شود»
با تو به کار بخت دل ، باز سوار میشود
=========
غزل فوق با ، تلفیقی، از مصرع های غزل زیبای جناب حسن عباسی گرامی
تذهیب گردیده که به شخصیت صبور ومنحصر به فرد این دوست ادیب بزرگوارم تقدیم میکنم..
امید که بر کاستی های تاکنونم قلم عفو کشند...
چون عود نبود چوب بیدآوردم
روی سیه و موی سپید آوردم
مهدی نجفی 13 تیر 1394 09:16
سلام آقای دلجویی گرامی شعرتون شعر قشنگی بود و همچنین غزلی که در پاسخ آقای عباسی گفتین که مصرع هایی از شعر خودشون هم قاطیش هست خیلی قشنگه بهش چیزی نگین اما شعر شما قشنگتر شده
چیزایی رو که می خواستم بگم همه رو توی اون پیام خصوصی گفتم
پس میگم خدا حافظ
حسین دلجویی 14 تیر 1394 09:55
درود مهدی جان...
هر دو کامنتتونو خوندم
من ارادت خاص ب جناب عباسی عزیز دارم
و این متعلق ب سالها آشنایی ست..
بهشون سفارش اکید کردم «در مورد کار شما»...
آخرین کلام اینکه براتون ارزوی سلامتی و توفیق در کارهای مورد علاقه تونو دارم..
یا حق..
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:41
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆