3 Stars

امشب بیا به قــول نداده وفا کنیم

ارسال شده در تاریخ : 16 تیر 1394 | شماره ثبت : H94676

...
امشب بیا که گوهر جان پر جلا کنیم
امشب بیاکه دست بسوی خدا کنیم
/
امشب خدا کنار دل مانشسته است
امشب بیا به قــول نداده وفا کنیم
/
امشب بیا که آینه را جیوه میزنند
دستی به اشک و آه براریم و ها ...کنیم
/
امشب خدا به بار عام نشسته بیا کمی
در التجا ، خدای زمین را صدا کنیم
/
امشب بیا برای تـــمامی عاشقان
قدری فضای سینه پر از ربنا کنیم
/
امشب خدا بنام خودش هدیه میدهد
امشب بیا به نام خدا اقتدا کنیم
/
امشب بیاکه دست بدست فرشته ها
خود را میان اوج توســل رها کنیم
/
امشب بیا که حاجت دلهای پر امید
با شافی و معافی و کافی روا کنیم
/
تا اینکه این سیاهی یلدا سحر شود
مهتاب را به ساحت دل آشنا کنیم
/
تا وا کند قرار دل بی قــرار ها
امشب بیا برای خدا هم دعا کنیم

حسین دلجووو


گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه..شرمنده که من خود به دعا محتاجم...
؟
التماس دعا....

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 419 نفر 672 بار خواندند
حسین دلجویی (16 /04/ 1394)   | کرم عرب عامری (16 /04/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (16 /04/ 1394)   | طارق خراسانی (17 /04/ 1394)   | سید محمد میرسلیمانی بافقی (17 /04/ 1394)   | حسن عباسی (17 /04/ 1394)   | فاطمه خواجویی راد (17 /04/ 1394)   | نسیم محمدجانی (17 /04/ 1394)   | بهناز علیزاده (17 /04/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (17 /04/ 1394)   | دادا بیلوردی (17 /04/ 1394)   | روح الله اصغرپور (17 /04/ 1394)   | حامد زرین قلمی (17 /04/ 1394)   | اله یار خادمیان (18 /04/ 1394)   | کمال حسینیان (04 /06/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
طارق خراسانی (17 /04/ 1394)  حسن عباسی (17 /04/ 1394)  حسین دلجویی (17 /04/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :4


نظر 30

  • کرم عرب عامری   16 تیر 1394 23:27

    درود بر مهارتتون
    وشینسراییتان
    درود
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 02:08

      درود جناب عامری بزرگوارم
      سپاسگزارم و خوش آمدید شاعر...

      rose rose rose

      ای فرازت اوج بی تکرار عشق
      ای فرودت مرکز پرگار عـشق
      .
      ای نگاهت در صف آرایه ها
      چار چار گرمی بازار عشق
      .
      ثبت شد در دفتر اندیشه ها
      از بلندای تو استمرار عشق
      .
      گشت پیدا در ضمیر آفـتاب
      از دل منشورتان آثار عشق
      .
      با تو باید رفت تا مـعراج نور
      با تو باید رفت تا دیدار عشق
      .
      با تو باید رفت تا اوج غـزل
      با دلی سرشاردر پیکارعشق
      .
      از تو باید گفت با آئـینه ها
      روز میلاد تو در اخبار عشق
      .
      هر چه بارم کردچشمت در غزل
      در غزلها کرده ام من بار عشق
      .
      اقتدا بر چـشمهایت عالمیست
      مقتدای عشق من، سالار عشق
      ====
      دلجووو

      • کرم عرب عامری   18 تیر 1394 01:37

        فیض رساندید استاد کریم واقعا لذت بردم و میبرم
        rose rose rose

        • حسین دلجویی   18 تیر 1394 18:37

          بزم های شعر و شورت سبز جالیز من است
          اخم های گاه گاهت فصل پاییز من است
          .
          ای که امشب مولوی سان در دلم کردی طلوع
          بشنو از نی ...در نوایت شمس تبریز من است
          .
          آمدی جام غزل ها نوش در نوشم شدی
          بیت بیت جام صهبای تو لبریز من است
          .
          آمدی آب و گل و آیینه هم پیمان شدند
          شهد شعرت شوکران روح انگیز من است
          .
          بیستون از پایه در فرهاد چشمت آب شد
          تا که شیرین کلامت شور پرویز من است
          .
          باز هم سبز دوچشمانت ز بستانم مگیر
          تا که چشم انداز مهرت سبز جالیز من است
          .
          کشته ی دروازه ی قرآن شیرازت شدیم
          ای طبیب عشق من نازت دیالیز من است
          .
          هرچه چشم خسروت دور است ، ما شیرین تریم
          گر چه رهوار غزل پیوسته شبدیز من است

          حسین دلجووو

  • علی اصغر اقتداری   16 تیر 1394 23:37

    rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 02:08

      خوش آمدید بزگوارم...

      rose rose rose rose


      در غربت دنیای دلـم حوصله ای نیست
      دل بستگی و دل بری و غلغله ای نیست
      .

      یعـقوب ترین حادثه ی یوسف خویشم
      صد چاکترین پیرهنم مسئله ای نیست
      .

      ابریست دل قریه و خشکیده لب دشت
      در مزرع امید دگرسنــبله ای نیست
      .

      قرنیست که بغض غزلم پای به ماه است
      در همت این قافـله هم قابله ای نیست
      .

      زان روز کز این باغ هزاران همه رفتند
      در هشتی این خانه دگر چلچله ای نیست
      .

      دستان توسل همه در رعشه ی عــجزند
      امـید فـرج از نفس نافــله ای نیست
      .

      باشد که بگریـیم بر این بخت که دیگر
      بر ساحل دریای غــمم اسکله ای نیست
      .

      بگذار به آتـش بفرسـتند ســیاووش
      در عشق مهیا تر از این مرحله ای نیست
      .

      ای کاش یکی گـــوشه خشتی بنویسد
      بر ارگ بمت بیش از این زلزله ای نیست
      .

      ما یوسف دل را به کـلافی نفروشـــیم
      وقتی که به بازار ادب عادلــه ای نیست
      .

      صد کودک لب تشنه سر دست فشاندیم
      اما سر این چشمه به جزحرمله ای نیست
      .

      بازار مکاره است سـیه بازی این قـوم
      زنهار در این خیره سری منزله ای نیست
      .

      هشدار که دلسوخته ام چند پگاهی است
      در کوچه اشــعار دلم هلهله ای نیست
      .

      هر چـند میان من و تو «واو» نهادندند
      برگرد که این فاصله ها فاصـله ای نیست
      .

      از دست دلم حال و هــوای گله هم رفت
      گرهم گله ای هست دگرحوصله ای نیست*

      =====
      دلجووو

  • طارق خراسانی   17 تیر 1394 01:04

    امشب بیاکه دست بدست فرشته ها
    خود را میان اوج توســل رها کنیم

    امشب بیا که حاجت دلهای پر امید
    با شافی و معافی و کافی روا کنیم

    تا اینکه این سیاهی یلدا سحر شود
    مهتاب را به ساحت دل آشنا کنیم

    تا وا کند قرار دل بی قــرار ها
    امشب بیا برای خدا هم دعا کنیم

    applause applause applause applause
    applause applause applause applause

    سلام بر حضرت استاد حسین دلجویی
    خداوند سبحان سایه ی شما را از سر خانواده و دوستانت کم نکند
    بمانی و بسرایی که مانندت را کم داریم

    دست علی به همراهت

    یاعلی


    در پناه خدا

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 02:06

      درود بر حضرت دوست..
      سپاس از مهر نگاه و مهتاب ادب پرور حضورتون جناب طارق والاگهرم...
      سبزینه ی عشق بخشیدید و صفا آوردید بزرگوار شاعر...

      شاعرکه میشوی قلمت جور دیگری است
      احساس ناب محترمت جور دیگری است
      .

      یک عده ای مــرید مراد تو می شوند
      چون استجابت حرمت جور دیگری است
      .

      نیش قلم به کنــگره ی عرش می زنی
      در استعاره ها کرمت جور دیگری است
      .

      آرام پشت مرثــیه ها ســبز می شوی
      یعنی قداست علمت جــور دیگری است
      .

      دنیا و بیش و کمــش پیش تو یکی است
      معیارهای بیش و کمت جور دیگری است
      .

      گاهی دلت خـراب یکی واژه می شود
      یعنی قرار ارگ بمت جور دیگری است
      .

      حرف دلت به صرفه ی ظالم نمی زنی
      دل گویه های لاجرمت جوردیگری است
      .

      شاعر که میشوی ضربانت شنیدنی است
      زیرا نوای زیر و بمت جور دیگری است
      .

      شاعر بمان که ذره به افــلاک می کشی
      شاعر بمان که هرگرمت جور دیگری است

      =====
      دلجووو

      چهارشنبه 9 مهر ماه

  • سید محمد میرسلیمانی بافقی   17 تیر 1394 01:11

    درودها استاد التماس دعا دارمapplause applause applause applause rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 02:09

      درود بر شمیم قلم و طراوت مهرافشان قدم شما
      خوش آمدید بزرگوار...

      rose rose rose rose

      دیشب دل ما باز به دنــبال شما رفت
      دل رفت به جایی که ندانم به کجا رفت
      .
      دیـشب سر شب بودکه تا یاد تو سر زد
      اشکم به زمین آمد و آهم به هوا رفت
      .
      تا مرغ دلم را سرکـــوی تو رساندیم
      جان ازقفسم پر زد و بی چون و چرا رفت
      .
      بیتی ز نجیبانه چشــمان تو چون رفت
      مکتوب جدا پر زد و محـبوب جدا رفت
      .
      تا در خط مـیگون لبت رفت قـنوتی
      در گوشه محراب نـمازم به قضا رفت
      .
      دستار و سرو دست و تن و جان و جهانم
      یک عالمه دل از طرف کوچه ی ما رفت
      .
      بگذار اگر خــرده نگیرند ، بگوئــیم
      انـگار بلا آمد و انـگار خـدا رفت

      =====
      دلجووو

  • حسن عباسی   17 تیر 1394 06:34


    سلام

    امشب خدا کنار دل مانشسته است
    امشب بیا به قــول نداده وفا کنیم



    تمام ابیاتش زیبا و روان و موزون و صد البته که وزین هستن اما من یه بیت انتخابی رو برا خودم ورداشتم



    درودها بر شما استاد عزیز جناب دلجویی


    applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:09

      درود جناب عباسی مهرآیین و منطقی و دوست داشتنی ام
      میبالم ک دارمتان و افتخار میکتن ک میشناسمتان..
      اما چرا بهتر ها را دیر تر پیدا میکنم ..نمیدانم..
      راستی ،هیچوقت از خواندن یکی از دلنوشته های به حقتان سیر نمیشوم
      همیشه در آرشیو شخصی م سری ب آن میزنم

      اما، مصداق..
      حیف از طلا ک خرج مطلا کند کسی
      یا بقول «بیداد»

      اشعار صیقلی‌شده تقدیم کس نکن!
      گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن!

      دل را اسیر دلبر مشکوک کرده‌ای!
      دُرّ دَری نثار ره خوک کرده‌ای!

      دوست خوبم،کاش روزی فرصت میشد که کپی کامنت ها و توقعات بیجای برخی از بنده گان خدای به اصطلاح شاعر را در جایی منتشر میکردم تا دیگر عزیزان هم مطلع میشدند که گاه در راس سایت های به اصطلاح ادبی چه موجوداتی بعنوان استاد تکیه زده اند که بقول همان دوست برخی به اصطلاح، اساتید را همان بهتر که از پشت ویترین به نظاره شان ایستاد..."

      خب، بگذریم که مسئله انگار تابوست و به سیاست میکشد
      ولی همیشه این ارزو را داشتم که عزیزانی که واقفند و کار آشنا و راه بلد و به اصطلاح وسعشان میرسد ،سایتی جامعی ادبی تاسیس کنند و ما درجمعی به دور از تمامی حواشی و سلیقه روی ها ،در محفلی جمعی دلباخته گان و اساتید و مخلصان واقعی وادی ادبیات مشغول به تلمذ و شاگردی و اموزش و کار و راهمان باشیم
      که انگار بحمدالله با همت دکتربانو آقازاده و جناب زرین قلمی و جناب حسینیان و دیگر عزیزان که بنده کمتر مطلعم چنین امری محقق شد..
      ===
      و اما ذکر شعر به درد دل کشید و کوره راه درد دل ما را به کجاها که نکشاند...
      البته بنده هیچگاه نامستند و نامستدل اقدام به بیان حرف و حدیث و گلایه ای نمیکنم..
      خدای مرا ببخشد ک هیچ قصدی بجز ابراز گوشه ای از دردهای دلم را نداشتم
      چکنم که....
      گفتگو ایین درویشی نبود
      ورنه با هم گفتگو ها داشتیم

      rose rose rose rose rose

      گویند که تو مصلحی و داور لایق
      پس از چه نمودی تو در این شهر تبانی
      آقای فلانی ...

      ای آنکه خجالت به برت شرم نماید
      یک ذره خجالت بکش از ظلم نهانی
      آقای فلانی ...

      توجیه بیاور و بگو تا که بدانند
      شاعر زچه رو گشته چنین خاطی و جانی
      آقای فلانی ...

      الفت اگرت هست تو با حضرت شاعر
      باید قدم شعر تو بردیده نشانی
      آقای فلانی ...

      گر عقده نداری به دل و ریگ به کفشت
      پس از چه تو از درک حقایق نگرانی
      آقای فلانی ...

      بیهوده به اندوه تظاهر کنی ای مرد
      دردیست درون دل شاعر تو چه دانی
      آقای فلانی ...

      از بس که حسودی و تنفر به دلت هست
      شاید که تو این شعر مرا هیچ نخوانی
      آقای فلانی ...

      تقصیر خودت نیست چنین ناقص عقلی
      از دست همین عقل ،تو در شرّ و زیانی
      آقای فلانی ...

      بد ذات نیم تا که تو را خنگ بخوانم
      خواهم زخدا عقل ببخشد به تو آنی
      آقای فلانی ...

      تا یاد بگیری که در این منصب موهوم
      با دست قلم ، دیده شاعر نچلانی
      آقای فلانی ...

      بزدل نیم و برهمگان نیک عیان است
      من ترس ندارم نه زتو ، نی ز فلانی
      آقای فلانی ...

      برصورت شعرم توبه ظاهر نظری کن
      اینها همه را بنده نوشتم که بخوانی
      آقای فلانی...


      حسن عباسی ...
      applause applause applause applause applause

  • فاطمه خواجویی راد   17 تیر 1394 07:09

    درود استادگران قدر

    عدالت رانمی فهمد جهان

    تا بیانش کی کند مولا علی ؟
    شهادت ابرمرد تاریخ معنای عدالت و عنایت را تسلیت می گویم
    rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:14

      درود بانو فاطمه مهراندیش و بزرگوارم...
      میدانید ک سالهاست افتخار آشنایی تان را دارم و سالهاست که دورادور سعادت مهرورزی تان
      سپاسگزارم از قدم و قلم سبزتون...

      ای ماهـتاب سر زده در شامگاه من
      خوش آمدی به برکـه سرد نگاه من
      /
      یکبار من دو چشم تو را دیدم و خدا
      صد مثنوی نوشته به پایم ، گناه من
      /
      بانو چقدر صحن حرم شاعرانه بود
      وقتی که سرکشید ز گلدسته ماه من
      /
      آنجا که چشم شاه به آهـو پناه داد
      آنجا که دل ربود ز من پادشاه من
      /
      گاهی نگاه قابله ای چاره میکند
      بر بغضهای شیشه ای پا به ماه من
      /
      از مدرسه به کوچه ما هم سری بزن
      دریا به تنگ آمده از اشک و آه من
      /
      تنـها خطای زندگی م دیدن تو بود
      بانوی من قشنگ ترین اشتباه من

      حسین دلجووو

  • بهناز علیزاده   17 تیر 1394 10:49

    درود بر استاد گرانقدر، rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:15

      درود مهربانوی ادبم
      خوش آمدید بانو..

      لابلای خاطراتم رد پایی مانده است....
      کاروانی رفته هی های صدایی مانده است
      .
      از دوچشمم دور شد سوسوی دمسازی، ولی
      در مسیر اشک هایم جای پایی مانده است
      .
      ناخدایی داشتم در شور طوفان زای عشق
      عشق رفت و شور رفت اما خدایی مانده است
      .
      شاعری اندیشه ی من نیست اما بعد او
      در خیال شعر هایم ادعایی مانده است
      .
      از نگاه مهربانی های از کف رفته ای ...
      قاب عکس کوچکی از آشنایی مانده است


      حسین دلجووو

  • نسیم محمدجانی   17 تیر 1394 10:50

    سلام و هزاران درود

    بسیار عالی rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:16

      درود بانو محمد جانی گرامی
      سپاس از بی کرانگی مهرتان...

      نشسته ام به امیدی ، هوای چشمانت
      که جان خسته بریزم به پای چشمانت
      .

      کنارساحل کارون گشوده ام آغوش
      که باز و بسته شود پا به پای چشمانت
      .

      به نام معجزه امشب چه التجاها رفت
      به پای گنبد مشکل گشای چشمانت

      .
      چقدر شعر و غزل نذر کفتران بکنم ؟
      چقدر دانه بریزم برای چشمانت؟

      .
      غزال من غزل ما به انتها نرسید
      ببین که مانده هنوز ابتدای چشمانت

      .
      فقیه شهر که هر دم ملامتم می کرد
      چرا شدست خودش مقتدای چشمانت؟

      .
      میان ساحل و چشمم همیشگی جاریست
      غزل غزل ز تو از ماجرای چشمانت
      .

      همیشه پیش خدایم سپاس ها دارم
      برای دین قشنگ بــهای چشمانت
      .

      بیا که دست نیازم در آسمان ها ماند
      به استجابت ناب دعــای چشمانت



      حسین دلجووو

  • دادا بیلوردی   17 تیر 1394 11:37

    درود بر جناب دلجو
    احساس لطیفتان همواره جاری
    التماس دعا rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:17

      درود جناب دادای گل و والاتبارم
      ممنونم جناب بیلوردی بزرگوارم...

      rose rose rose rose

      من تو را دیدم و دل بر تو سپردم تو چطور
      داغ دل را سر بازار تو بردم تو چطور

      دل بی عشق به والله دلی مردار است
      منکه عمریست در این مخمصه مردم تو چطور

      در بهاران دلم مشق خزان میکردم
      بسکه از جاذبه ها ضایعه خوردم تو چطور

      رفتی سینه شاعر همه ابری کردی
      چشم هر قافیه ام بی تو فشردم تو چطور

      بازهم صاف ترین ایت یک رابطه ام
      جام صهبا ز دلی بی غش و دردم تو چطور

      در غروبم نظری کن که من این نیمه نفس
      عاقبت دست نگاه تو سپردم تو چطور؟


      حسین دلجووو

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   17 تیر 1394 12:02

    باسلام وعرض تسلیت پیشواوپرچم دار عدل ومیزان عمل
    درودها استاد چه میکنیدشما باغزل؟؟؟؟
    غزل رامثل ماراز لانه بیرون میکشید باموسیقی کلامتان وچه زیبا شیرغزل رام شماست!!
    بنده هم باید دنبال استادخراسانی بروم نه دنبال ایشان.. به بیابان که اشعار شمارا فریاد بزنم هرواژه اش صهبای سکرآوراست قلم مومتان، غزل رامتان، جاودان زی

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:24

      درود بانو نادری مهر اندیشم
      ممنونم از اظهار مهر و جمله جمله بیانات و چکیده ی نظر و احساس نابتان ک خود گویا و حاکی از زلال طینت ونشات گرفته از آیینه ی دلی سرشار از عشق و به ادبیات و مهر به متولیان ومبدعان دادی ادبست
      اما کاش هم جناب طارق و هم خود حضرتعالی لحظاتی درنگ میکردید تا بنده هم بهتون برسم و ب جمع تون بپیوندم..
      آخه خود بنده هم آجی خوبم باید کم کم سر ب بیابون بزارم...

      این نسیم گرم کز سوی بیابان می وزد
      آه مجنون است می آید در این صحرا هنوز

      rose rose rose rose rose

      این نفسهایی که مانده بیش وکم با ما هنوز
      مانده در امید صبح صادق فردا هنوز
      /
      اینکه عمر خویش صرف مهربانان کرده ایم
      در نوای نای رنجورم بود پیدا هنوز
      /
      دل بر این دنیا ندادم من ولی دلداده ها
      مانده اند در بی وفایی های این دنیا هنوز
      /
      ساربانی خفته و ما نسل خاکستر شدیم
      وای بر این راهیان راهی اینجا هنوز
      /
      می وزد بر موج موج پهنه ی این دل سموم
      حسرتم باقیست بر داغ چنین دریا هنوز
      /
      عشق بازی با غزل تنها دوای درد ماست
      میکند هر شب دری بر آرزویم وا هنوز
      /
      این نسیم گرم کز سوی بیابان می وزد
      آه مجنون است می آید در این صحرا هنوز

      بداهه..

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   17 تیر 1394 12:11

    ازوجدشعرتون حواسم پرت شد گل یادم رفت مشاهده فرمودیدمست میکندشعرتون؟
    rose rose rose
    rose rose
    rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:18

      گل باشی دختر بزرگوارم...

      اینچنین دلکش و سرمست که گل داد مرا
      به گمانم ،خود گل هست که گل داد مرا ؟
      .

      او به یک شاخه گل روی ادب کرد سپید
      دل به دنیای غزل بست، که گل داد مرا
      .

      وای بر من که نگاهش گل و دستش پر گل
      آمد و غصه ز دل رست که گُل داد مرا
      .

      شیشه فاصله بین من و شادی چو بدید
      شیشه فاصله بشکست که گُل داد مرا
      .

      یعنی امروز به رسم ادبم، دست فشرد
      یعنی عهد دگری بست که گُل داد مرا
      .

      باز هم دوخته ام چشم به مهرش، یعنی..
      جان به قربان همان دست که گُل داد مرا


      حسین دلجووو

      • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   17 تیر 1394 18:08

        درودها استادشعرتان رانه باچشم بلکه باتمام وجودم میخوانم نه مینوشم که مست میشوم به من میگویند قدرت بیان دارم اما پیش شما استاد سخن کم میاورم وسکوت اختیار میکنم
        اگه فرصت کردید به شعر قاناتی باقلی.. سربزنیدرفته بود برای ویرایش دیربرگشته وعقب مانده از نوازش کلام شمانمیخواهم محروم بماند.سپاس
        rose rose rose
        rose rose
        rose

  • روح الله اصغرپور   17 تیر 1394 13:06

    التماس دعا rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:19

      سپاسگزارم...

      گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
      آه..شرمنده ک من خود ب دعا محتاجم...

      rose rose rose

      ماندست به دل شور و شررهای زیادی
      امای زیادی و اگر های زیادی*
      .
      بازار حواشیست که بر آینه ی دل
      از آه نهادست اثر های زیادی
      .
      آنجا خبری غیر صداقت نفشاندند
      اینجاست که روئیده خبرهای زیادی
      .
      بس حرمت افراد شکست ست به زورٍ
      تهدید زیادی و تشر های زیادی
      .
      بس خنجر افشین که دریدست به تلبیس
      از بابک ایام جگر های زیادی
      .
      بتها بشکسته ست ز اندیشه ی آنی
      جا مانده بر این شانه تبرهای زیادی
      .
      افسوس که تاریخ دریدست به تزویر
      قلب پسر از تیغ پدر های زیادی
      .
      این فوج کبوتر که مقیم حرم ماست
      خسته ست ز بیداد خطر های زیادی
      .
      صید حرمم نیست به والله در این باغ
      هر چند بود شانه به سرهای زیادی
      .
      تا اینکه نپرسند به میقات،که افتاد
      «دلجو» ز تو سرپوش ز سرهای زیادی
      .
      زنهار که حاجی سفرت رو به حرم نیست
      ترسم ندهد دست سفرهای زیادی


      ====
      دلجووو

  • اله یار خادمیان   18 تیر 1394 23:40


    جاودانه سر فراز و بر فراز باشی جناب دلجویی عزیز نو شیدم از چشمه سار
    زلال اندیشه شما و محظوظ شدم rose rose

    • حسین دلجویی   21 تیر 1394 01:03

      درود جناب خادمیان والاتبارم..
      بی نهایت سپاسگزار و وامدار حضور مهتابی تون م...

      rose rose rose rose rose

      کنون در آسمان سینه ماهی کرده ام پیدا
      که در نور نگاهش جایگاهی کرده ام پیدا
      /
      گدای هیچ سلطانی به احسانی نمیگردم
      که دربار سخای پادشاهی کرده ام پیدا
      /
      اگر از تنگ دنیایم شکایت نامه ای باشد
      وکیلی مهربان و دادگاهی کرده ام پیدا
      /
      پس از یک عمر مهجوری کنار گنبد نوری
      به دستان دخیلم بارگاهی کرده ام پیدا
      /
      عجب نوری فراز هفت شهر آرزو سر زد
      چو در محراب جانم خانقاهی کرده ام پیدا
      /
      مرا سرویست در منزل که زیر سایه سبزش
      ز طوفان ها امان و سرپناهی کرده ام پیدا
      /
      من آن بخت سپیدی را که عمری جستجو کردم
      کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا *

      حسین دلجووو
      با تضمینی از استاد شهریار

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:38

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا