...
آنی که ز کف رفت همـانا دل ما بود
اینی که بجا ماند همین حاصل ما بود
/
ما غرق به دریای غم و گردش چشمت
فانوس ترین بارقـه ی ساحل ما بود
/
غیر از تو کسی هیچ ردیف دل ما نیست
تا ماه جمالت غــزل کامـل ما بود
/
در سایـه ی چشمان تو یک قافله ی آه
از هرم غزل هـای شبم شامـل ما بود
/
مرداب سکوتیـم که از جذبه ی ماهت
نقشی ز رخت شـامل آب و گل ما بود
/
بودیم و خیالات خوش داشــتن تو
ارزنده ترین دایـره ی باطـل ما بود
/
از حاصل جمع تو همین بس که درآخر
این دل که فنـا شد دل ناقابل ما بود
/
مجنون که به دیوانگیش شهره شهرست
در دشت جنون هم سـفر عاقل ما بود *
حسین دلجووو
بیت تضمین از فرخی یزدی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 25
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 20 تیر 1394 15:46
درودها برچکه های قلم فصیحتان بارقه کلک تان خیال انگیزاست
بودیم و خیالات خوش داشــتن تو
ارزنده ترین دایـره ی باطـل ما بود
همه ابیات بیت الغزل هستند
استادمهرسرشت مارا از نوازش کلامتان محروم نفرمایید
اهتزاز قلمتان جاوید
حسین دلجویی 21 تیر 1394 21:08
بی نهایت ممنون و سپاسگزارم بانو نادری گل و هنرمندم...
ممنون از ابراز زلال احساسات نابتون...
راستی شعر قشنگت، دخترم
محفل اهل قلم ، پًر بار کرد
دیده ی اهل صفا از تو منیر
سینه ی اهل ادب سرشار کرد
/
هیچ میدانی که قلب پاک تو
جایگاه دوستی،جای خداست
هیچ میدانی زلال ذوق تو
چون زلال آسمان بی انتهاست
/
راستی چشمان تو در یک غزل
روی حدسم آسمانی کرده ام
نقش گلهای قشنگ گونه ات
رنگ سرخ ارغوانی کرده ام
/
راستی در مصرعی از شعر خود
سینه ات را آفتابی کرده ام
گیسوان پیچ در پیچ تو را
رنگ زیبای شرابی کرده ام
/
چونکه حدسی از نگاهت داشتم
از شقایق ، یک کپی برداشتم
شاخه ای احساس از یاس دلم
لابلای گیسوانت کاشتم
/
دخترم،عشق وجوانی ها همه....
تا که هستی هست،هم آغوش تو
زندگانی چون شرابی خوشگوار
سالها پیوسته ،نوشا نوش تو
/
سینه ام چون کهکشانی غرق نور
در دلم خورشید دارم نازنین
حال با تو یک ستاره بیشتر...
گر چه من «ناهید» دارم نازنین
/
بوسه ها بر آسمان افشانده ام
تا صبا پیوست ،چشمانت کنند
می سپارم عصرها دست نسیم
تا که هر شب بوسه بارانت کنند
حسین دلجووو
به تک دختر عزیزم « ناهید»...
کریم لقمانی سروستانی 20 تیر 1394 15:58
سلام ودرودبراستاددلجویی گرامی
بسیار زیبا .ناب وبا احساس
لذت بردم
شادزی
حسین دلجویی 21 تیر 1394 21:14
درود جناب استاد لقانی گا و والاگهرم
همشهری ادیب و هم ولایتی ادب پرور و ادب دوستم
ممنونم از حضور مهر افشان و مضافا سپاسگزار از رای مثبتتون به شعر که نماد احساس مسعولیت شاعرانه و تایید حضرتعالیست...
نازنینا با قرار بی قراری روز و شب
کرده ای ما را اسیر روزگاری روز و شب
ما که عمری پشت خط چشم هایت مانده ایم
پس چرا سر بر سر ما میگذاری روز و شب
میبری دل را و بر دامان مان سیلاب هاست
دیده را تا کرده ای ابر بهاری روز و شب
شاهکار شعر شد در روزگارم این غزل
گر چه خود در روزگارت شاهکاری روز و شب
خط چشمان تو بس تلفیق نستعلیق داشت
سایه اش مانده است عمری یادگاری روز و شب
بسکه از مشاطه ها دل می بری در سایه ها
فکر میکردم جز این کاری نداری روز و شب
وقت شرعی لطف کن از کوچه ی مسجد نرو
مومنین را میبری در سوگواری روز و شب
جان « دلجو » این حوالی آفتابی ...لا اله...
گر چه با خورشید دائم در مداری روز و شب
======
دلجووو
طارق خراسانی 20 تیر 1394 17:43
آنی که ز کف رفت همـانا دل ما بود
اینی که بجا ماند همین حاصل ما بود
سلام بر حضرت دلجویی عزیز
غزلی زیبا و دل انگیز بود
دستمریزاد
در پناه خدا
حسین دلجویی 21 تیر 1394 21:22
سلام بر دلنواز استاد اهل دل و ادیبم...
طارق بیا ک عقده ی دل با تو وا کنم
روزی هزار مرتبه نامت صدا کنم..
طارق بیا ک کار جهان را قرار نیست
در دیدن جمال تو شکر خدا کنم...
سپاسگزارم از دید منصفانه و رای تون به شعر...
اقدامتان عصاره ی دلگرمی و توش راهست..
دلنوازان تا به دل رو می کنند
در سرای سینه جادو می کنند
/
ناز نازان در غزل با عشق خویش
دست ما پیش همه رو می کنند
/
شعله می کارند و صد آتشقشان
باز می گردند و جارو می کنند
/
ربـــنای طور را سر می دهند
صحن جان را غرق یاهو میکنند
/
در شمیم ، فاعلاتن ، فاعلن
کار صدها دشت شب بو میکنند
/
گر که دنیا هم سر یاری نداشت
دل به شور عشق هم سو میکنند
/
چون نسیمی سهم تو در عاشقی
پیچ پیچ جعد گیسو می کنند
/
الغرض چونان طبیب حاذقی
با قلم تجویز دارو می کنند
/
دلخوش طوسم که یاران گاه گاه
گوشه چشمی هم به دلجو میکنند
حسین دلجووو
حسن عباسی 20 تیر 1394 19:57
سلام بر گرامی شاعر خطه ی شیراز که آشناست با بوی خوش نارنج در بهار
سلام بر مرد اردیبهشتی که مثل فصل ورودش همیشه سبز و بهاری و مهربان است
دلجوی بزرگ به خودم می بالم که آنچه را امروز دیگران کشف کرده اند من چند سال قبل به این نتیجه رسیده ام که اشعار و غزلهایتان بی نظیر نه ولی حتما کم نظیرند
وقتی به کامنتهایی که دو سه سال پیش زدم بر می گردم می بینم من همه ی این پیش بینیها رو داشتم نه که اون زمان اشعارتان خوب و باب طبع نبوده ولی هم من و هم شما
و هم دیگران یقین داریم که قلمتان حالی به حالی شده و دگر گون فرق می کند با نوشتنهای ما ببینید بزرگی به ادعا نیست
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
تا که اسباب بزرگی همه آماده شود
بارها و بارها اعلام کردم که ساده و راحت می نویسم و همیشه همون چیزهایی رو می نویسم که ممکنه توی یک مکالمه ی تلفنی بگم زیاد فشار به مغزم نمیارم هر چند اگر فشار هم وارد کنم از این
بیشتر توانایی ندارم برای نوشتن حال این نوشتنها خواه شعر باشد یا کامنت و نامه ای به یک دوست
ادعا نمی کنم که کسی هستم ولی باور کنید از ته دل مدیون راهنماییهای شما و هستم و آنچه در دفتر شعرم می نویسم و بر زبانم جاری می شود نمی گویم درس پس دادن در مقابل لستاد که می گویم نم پس دادن در مقابل اقیانوس هست
امید که همه ی عزیزان به این رشد برسند و توانایی داشته باشند تا اینگونه بسرایند
هر وقت دلم می گیرد سراغ وبلاگ شما و یا در حال حاضر سایت شعر ایران میام تا بخونم از کسانی که دوستشون دارم
و در پایان یک تقاضا دارم و اونم اینه که اصلا راضی به زحمتتون نیستم که خواسته باشید برای جواب کامنتها وقت زیادی بزارید
کم که می دانم در دل شما چه می گذرد و به مربانیتان ذره ای شک ندارم و اگر فرصتی برای پاسخ کامنتم نبود اصلا بد به دلتون راه ندید
ما کاری به کار کسی نداریم فقط میایم و شعرمونو می خونیم و میریم و در صورت امکان نظر خودمونم می گیم در قالب کامنت نه نقد چون نه علم نقد کردن رو داریم و نه نیازی حس می کنیم
برایتان طول عمر باعزت و اقتدار کامل آرزو مندم
حسین دلجویی 21 تیر 1394 21:51
درود بر نازنین حسنم ، جناب عباسی
بقول خودت ، تو فقط بنویس
منم میخونم
تازه میخام جواب بدم......اره میخام...
ولی خب چه کنم و چ بنویسم
چون بلد نیستم
من کجا میتونم مث تو اینهمه صداقت و سادگی و صمیمت رو توی جمله جمله ام بکارم؟
اینم استعداد بزرگیه ک خدا به تو بخشیده
ببخش، گفتم «تو»
گر خطابت کره ام«تو» عذر من پذرفته دار
چونکه در شعرست و کار «دلجو» آسانتر بود
خلاصه من یه جمله بیشتر نمیتونم بنویسم
دوستت دارم...
دلم گرفته از این روزهای تکراری
از این سیاه نمور چهار دیواری
/
چقدر رسم عجیبی ست رسم شب هامان
غم و تلاوت اشک و عذاب بیداری
/
دلم گرفته ز طوفانی هوای خودم
دلم گرفته زجریان روز و شب جاری
/
در این فضای گرفته و آسمان کبود
کنار پنجره باشی و غصه بشماری
/
برای رفع خستگی ات مینشینی و بازم
تویی و عشق مجازی و لایک تکراری
/
تویی و حال و خیالی که دوستت دارند
تویی و درد محالی که دوستش دار ی
/
دلم گرفته خدا یا نمی زنی حرفی؟
دلم گرفته خدایا نمی کنی کاری؟
حسین دلجووو
حسن عباسی 20 تیر 1394 20:00
من که می دانم در دل شما چه می گذرد و ذره ای به مهربانیهای شما شک ندارم
اینگونه اصلاح می کنم غلطهای خودم در کامنت بالایی را
حسین دلجویی 21 تیر 1394 22:00
برادر گلم...جناب عباسی عزیز
از اینکه با احساس مسئولیت به دلنوشته ی ناشانه و سیاه قلم رسوایی م رای مثبت دادی ،بی نهایت سپاسگزارم...
برو سفر به سلامت ، عزیز محبوبم
برو که سنگ فراقت به سینه میکوبم
.
برو که جلوه ماهت به دیده میکارم
برو که اشک زلالت زدیده میروبم
.
به گاه بدرقه بر جوی جاده می لرزد
تنی که مانده چو بید از دل پر آشوبم
.
برو که غیردلخوشیت از خدا نمیخواهم
برو که با همه تلخی رفتنت ، خوبم
.
برو شهامت شب گریه های عریانم
برو نجابت ناگفته های محجوبم
.
سفر بخیر که منهم مسافر ، سفرم
ز شهر و کوچه دلبسته های مجذوبم
.
تو می روی به عزیزی مصر یوسف من
منم که در ته چاه علاقه یعقوبم *
حسین دلجووو
کرم عرب عامری 20 تیر 1394 20:35
درود بر شما
گرامی یاد فرخی یزدی
از شعر زیبایتان میفمم در مقابل مجنونیت بی حدو حصر مجنون عاقل محسوب میشود
زنده باشید استادانه و زیبا بود عزیز لذت بردم
حسین دلجویی 21 تیر 1394 22:02
جناب عرب عامری والاگهرم..
بی نهایت ممنون و وامدار و مرهون نگاه مهرافزای شمام
سرزنده باشید و سبز بسرایید بزرگوار...
امشب بیا و خاطره هایت مرور کن
از گیر و دار ابری دلها عبور کن
/
امشب بیا و روشنی خانه ام ببخش
از تور خویش کعبه ی دل پر ز نور کن
/
امشب بیا و نغمه ی شادی به جان ببخش
امشب بیا و خاک به چشم غرور کن
/
شادی بیار و غم ببر و مثل آسمان
دل را به رنگ آبی دریا مرور کن
/
آهی به کام تشنه ی آیینه ها ببخش
دل را برای سینه ی تنگم صبور کن
/
امشب بیا به بهمن دل ، مهرگان ببار
مهری بتاب و یخ زده ای را بخور کن
/
شرم از نگاه دشت غزل با تو میرود
شوقی بریز و جام غزل پر ز سرور کن
/
خاکسترم، به خاطره ها دلخوشم هنوز
روحی ببخش و آتش جان در تنور کن
/
تا کی اسیر بسته ی پاشویه ها شوم
یا برکه ام ببخش بیا، یا که تور کن
/
امشب توسلی به دو چشم تو کرده ام
امشب بیا و خاطره هایت مرور کن
حسین دلجووو
دادا بیلوردی 20 تیر 1394 22:55
درود بر جناب دلجو
احساس لطیفتان گوارای وجود
حسین دلجویی 21 تیر 1394 22:03
درود دادای گل و گرانمهرم...
ممنونم جناب بیلوردی بزرگتبارم...ممنونم...
در بازی کنج قفس کرک و پرم ریخت
آن جلوه های دلکش بازیگرم ریخت
در کوره راه خسته ی این تیره پوشان
ته مانده های برگ وبار باورم ریخت
یک روز افسون کلامی ساده بودم
خوشبینی رویایی افسونگرم ریخت
عمری سپردم تا بیابم دیگرم را
در وادی گم گشتگی ها دیگرم ریخت
من درد دارم،زخم خوردم،طاقتم نیست
دیگر توان و تاب و جان پیکرم ریخت
برفی که در شهر شما یک روز بارید
در شهر ما یک عمر بر روی سرم ریخت
حسین دلجووو
نسیم محمدجانی 21 تیر 1394 00:03
سلام و هزاران درود
حسین دلجویی 21 تیر 1394 22:04
سپاسگزارم بانو...
بربهار دلخوشی هایم سر آغازی نبود
آرزوها بود اما نغمه ی سازی نبود
/
روح وجانم در تب آواز مهری مانده بود
در نگاه حسرتم ناز هم آوازی نبود
/
تا سر بازی مصاف دلبران دل دادم و...
دل نبود و دلبری هم بر سر بازی نبود
/
دستهای التماسم گیر کار بخت بود
چرخ هم در پیچ و تاب کار پردازی نبود
/
نوبهارم سخت می تازید در راه خزان
در سر لجبازیش گویا دس اندازی نبود
/
حکمت افیون و الکل هم دلم راضی نکرد
گر چه رازی هم ز تدبیری چنین راضی نبود
/
یا که من عاشق نبودم پیش شیراز دلش
یا که از روز ازل آن ترک شیرازی نبود *
حسین دلجووو
بهناز علیزاده 21 تیر 1394 13:50
عالی عالی دوردهااا بر استاد غزل،
مجنون به دیوانگیش شهره ی شهر است،
در دشت جنون همسفر عاقل ما بود، به به
حسین دلجویی 21 تیر 1394 22:09
درود گل بانوی بزرگوار اب و ایینه و افتاب ملک عشق و مهر و ادبم...
ممنونم نازنین دختر مهربان و سبز اندیشم..
حضورتان مهتاب مهرافشان دلگرمی و امید به ادامه ی راهست
شاد باشید و سبز بسرایید..
امشب غزل با نام باران مینویسم
با جوهر اشک فراوان مینویسم
/
امشب تمام خاطرات رفته ات را
بر گونه های خیس ایوان مینویسم
/
امشب تمام دردهای مانده ات را
بی واسطه بی اسم و عنوان مینویسم
/
امشب به یاد رفتنت از این حوالی
ابیات خیسم بر خیابان مینویسم
/
امشب که در چشم شما پیداترینم
نام تو را با عشق پنهان مینویسم
/
دیروزهایم گرچه با سختی گذشت ست
امروز ها را با تو آسان مینویسم
/
یادم نمی آید تو اینم بوده باشی
پس درغزل نام تو را آن مینویسم
/
از دست تا دادم همه دیروز هایم
امروزها را غرق تاوان مینویسم
/
امشب به شبهای پر از یلدا بیندیش
چون نام تو مهتاب تابان مینویسم
/
با اینهمه بغضی که مانده درگلویم
امشب غزل با نام باران مینویسم
حسین دلجووو
عباس خوش عمل کاشانی 21 تیر 1394 18:33
درود بر استاد دلجویی عزیز.حظ وافری بردم ازین نفیسه ی پرداخته از تاروپود دل وجان.احسنت.
حسین دلجویی 21 تیر 1394 22:13
درود بر آیینه ی مرام و والای مقام استاد گلم جناب خوش عمل کاشانی..
استاد با حضور خورشید سان مهرافزاتون شاگرد نوازی کردید
شاید آموختیدمان ک اگر خدای ناکرده روزی قد کشیدیم و بزرگ شدیم ، بدانیم و بیاموزیم که چسان در حرکت دلبری هامان موجب تشویق و ترغیب شاگردان کند ذهن چون خودم باشیم
باز هم سپاسگزارم بزرگوار بی ادعا...
استاد ، مرادی و مریدم ،بگذار
دانند همه ،جدای این بوس وکنار
عشق تو صفای بوسه را قیمت داد
تو عامل اعتلای هر بوس و کنار
پیوسته سلامت و پر از عشق بود
جام دل تو، صوای هر بوس وکنار
پشت سر هر بوسه دعایت با من
تقدیم شما دعای هر بوس وکنار
با نیت بوسه دستتان می گیر م
حالیست،نگو،جدای هر بوس وکنار
بگذار کنون به دستتان بوسه زنم
تا جان بکنم فدای هر بوس وکنار
دلجووو
یاسر شفیعی ( تائب ) 21 تیر 1394 23:24
درودها و سلامها استاد عزیز برادر ارجمندم وقتتون بخیر طاعات قبول حق
اثری زیبا خلق فرمودید سپاستان باد مهربان
پر محتوا وزین و خوش آهنگ مرحبا بهتر از این نمیشد احساس دل بر ورقی اینچنین نقاشی
کرد و به عرصه و معرض تماشا گذاشت درودتان باد بزرگمهر
پاینده باشید و نویسا گرامی استاد عزیز اخوی دانا
حسین دلجویی 22 تیر 1394 03:22
درود و عرض ادب و احترام محضر والامرام عرصه ی کلام و مهر و عسل و غزل و ادب جناب حضرت شفیعی «تائب» والاگهرم...
خوش آمدید و صفا بخشیدید که قدمتان نمود ادب دوستی و قلمتان نماد غزل پروری و ادب آفرینی...
حضورتان موجب آسایش خاطر و ظهورتان مامن آرامش روان و دلگرمی در ادامه راه...
بی نهایت سپاسگزارم بزرگوارم...
آمدی دست غزل یک شبه بالا کردی
عالمی عشق دراین خانه مهیا کردی
.
بی تو هر پنجره زندانی دیواری بود
آمدی پنجره ها رو به خدا وا کـردی
.
خانه در پشت غبار شب جنگل گم بود
نبش خانه طرف آبی دریا کــردی
.
آمدی آب و گل و آیینه همسایه شدند
گل به آیینه سپردی و شکوفا کردی
.
هرم مرداد به اندیشه ی دی بخشیدی
شب یلدا زده ها همدم رویا کردی
.
نرگس شبزده راخوشه ی پروین دادی
یاس سرما زده با ناز مـداوا کردی
.
گندم گونه تو برکت بارانش... ..بود
که دل دشت از این زاویه پویا کردی
.
یوسف از گوشه چاهی به عزیزی بردی
پیرهن چاک زدی ناز زلیخا کردی
.
بازهم خانه ات آباد بگو « سیب» که تو
غنچه ی لب شدی و چهره فریبا کردی
حسین دلجووو
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:38
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆