3 Stars

یوسف ترین حکایت چاه توام هنوز

ارسال شده در تاریخ : 21 تیر 1394 | شماره ثبت : H94724

...
مفـتون چشم های سیاه توام هنوز
چون هاله ای مراقب ماه توام هنوز
/
در جبهه دو چشم تو توفان نهفته اند
دل بسته ای، شکسته پناه توام هنوز
/
در انزوای تیره ی تو پادشاهی است
یوسف ترین حکایت چاه توام هنوز
/
وقتیکه عید بسته ی کشف هلال توست
در جستجو چو خلق ،گواه توام هنوز
/
سرباز و قلعه مانع عشقم نبود و مات
در حرکت فسونگر شاه توام هنوز
/
دل میبری و دگر سر نمیزنی ، عزیز
چشم انتظار خسته ی راه توام هنوز
/
با خاطرات حک شده بر لوح باورم
من کمـترین مرید سپاه توام هنوز
/
گفتم زمان وصل ببوسم دو چشم تو
شرمنده ی نکرده گناه توام هنوز

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 718 نفر 1241 بار خواندند
طارق خراسانی (22 /04/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (22 /04/ 1394)   | حسین دلجویی (22 /04/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (22 /04/ 1394)   | نگار حسن زاده (22 /04/ 1394)   | عباس خوش عمل کاشانی (22 /04/ 1394)   | دادا بیلوردی (22 /04/ 1394)   | کرم عرب عامری (22 /04/ 1394)   | بهناز علیزاده (22 /04/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (22 /04/ 1394)   | منیژه رستم پور (24 /04/ 1394)   | اله یار خادمیان (26 /04/ 1394)   | کمال حسینیان (04 /06/ 1394)   | مجتبی جلالتی (10 /01/ 1399)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
طارق خراسانی (22 /04/ 1394)  نگار حسن زاده (22 /04/ 1394)  کرم عرب عامری (22 /04/ 1394)  حسین دلجویی (25 /04/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :5


نظر 23

  • طارق خراسانی   22 تیر 1394 02:39

    مفـتون چشم های سیاه توام هنوز
    چون هاله ای مراقب ماه توام هنوز

    در جبهه دو چشم تو توفان نهفته اند
    دل بسته ای، شکسته پناه توام هنوز

    applause applause applause

    سلام و بس درود بر گهر مرد شعر و ادب

    حضرت استاد حسین علی دلجوبی

    مانند همیشه فاخر و زیبا
    دستمریزاد


    در پناه خدا

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   22 تیر 1394 06:14

      درود بر حضرت عشق و سالار دل و غزل جناب طارق خراسانی...

      rose rose rose rose

      طارق نامه...


      طارق بیا ک عقده ی دل با تو وا کنم
      روزی هـزار مرتبه نامت صـدا کنم..
      /
      طارق بیا ک کار جهان اعتبار نیست *
      بگذار در وصال تو شکر خدا کنم...
      /
      عاشق نبوده ای که بدانی چه میکشم *
      ماندم ، چگونه وصف تویی ، دلربا کنم
      /
      ما را نه دلبریست نه سودای دل بری
      باید در این میانه فقط ادعا کنم...
      /
      پشت قـیام تو تا انتـهای عـشق
      دل را به شهد شاعریت پرصفا کنم
      /
      طارق دلم شکسته، دعایم نمی کنی؟
      تا این دل شکسته ، رهین شفا کنم
      /
      گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
      باید غمم به نام عزیزت رها کنم
      /
      طارق غمی تمام وجودم گرفته است
      اینجا چگونه صحبت آن ماجرا کنم
      /
      آن دلربا که رفت وفادار بود و من
      باید به عشق حرمت نامش وفا کنم
      /
      این را عیان برای تو گفتم ، عزیز من
      شاید که داغ سینه ی تنگم دوا کنم
      /
      باری گلایه مانده به بغض گرفته ام...
      ماندم ، گلایه های غمم را کجا کنم؟
      /
      من آمدم هوای تو قدری سبک شوم
      تا بغض خود به ناب غزل هات وا کنم
      /
      گفتی که نیست حضرت فرهاد و بایدم
      بر عاشقان عصر اتم اقــتدا کــنم
      /
      من «برکه ها» نخوانده ام و ناشیانه تر
      باید درون شعر و غزل ها شنا کنم...
      /
      گفتی بدون عشق چنان باد هرطرف
      باید سفر نموده ، به دل ماجرا کنم
      /
      گفتی دلت خراب غم و غصه گشته و
      بر این دل خرابه سپاس ، خدا کنم...
      /
      حجت تمام کرده ای ای اسوه غزل
      می بایدم که بر کـلام شما اکتفا کنم
      /
      طارق یقین حضور تو ازسوی کبریاست
      پس می سزد سپاس به ذات خدا کنم
      /
      باید دو بسته شمع کنم نذر بیت هات
      باید که دین شعر تو امشب ادا کنم
      /
      باید در ابتدا ندهم دل به مدعی
      یا آن که ابتدا تامل این انتها کنم
      /
      آیینه ام که گرد فراموشی ام زدند
      باید کنون دلم به غزل پر جلا کنم
      /
      طارق جدا نموده غم از دل ،کلام حق
      من هم کنون ز غیر خدا دل جدا کنم
      /
      دردا که دیر آمده ای و غروب شد...
      با تو طلوع عشق جدیدی بنا کنم ؟؟
      /
      طارق بمان که مرهم فصل خزان تویی
      طارق بمان که جان به قدومت فدا کنم
      /
      طارق بمان که باز بـداهه سروده ام
      طارق بمان که عقده دل با تو وا کنم

      حسین دلجووو
      بداهه ای به جناب طارق خراسانی...

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   22 تیر 1394 02:59

    دل میبری و دگر سر نمیزنی ، عزیز
    چشم انتظار خسته ی راه توام هنوز
    /
    با خاطرات حک شده بر لوح باورم
    من کمـترین مرید سپاه توام هنوز

    سلامها به به باز شاهکاری دیگراز قلم پویایتان
    متلذذ شدم ماناونویسامانید درپناه ذالجلال والاکرام

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:52

      درود گلبانوی بزرگوارم

      بی نهایت سپاسگزارم خان نادری مهراندیشم...

      rose rose rose rose

      گر چه در بزم تو پروانه ی شعر و سخنم
      باز شرمنده ترین یوسف یک پیرهـنم
      /
      جلوه چشم تو طوطی صفتم می خواند
      ورنه بی آینه ات مرغـک گنگ چمنم
      /
      آنقدر یاس نگاه تو به شعرم جان داد
      که پس از مرگ شمیمت بدمد از کفنم
      /
      باز ای سبـزترین واژه بیا قافیه باش
      تا غزل بشکفد ازخاطر دشت ودمـنم
      /
      آنچنانم که ببینند به هر پرسش حشر
      باز هم نام تو را میشنوند از دهـنم
      /
      بعد مرگم به خدا نیست فراموش کنم
      از ازل عشق توام بوده و عشق وطنم
      /
      بعد مرگـم بدنم جای بلندی ببرید
      تا مگر باد برد در وطنم خاک تنم

      حسین دلجووو

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   22 تیر 1394 10:17

    سلام بر شهریار دلم سلام بر جناب دلجوئی که اشعارش را بیش از اشعار خودم دوست دارم البته میدانید که ترانه سرا هستم گاهی خطا رفته
    غزلی بار میزنم یا مثنوی تنها یادگاری که از پدرم مانده برای این حقیر همین غزل و مثنویست حتی در 95 سالگی راه میرفت و از حفظ حافظ میخواند من شمارا بر تر از خیلی شاعر های این زمان میدانم قسم میخورم نمی گویم مثل شما نیست ولی خیلی کم است کاش ناشر بودم اشعار شمارا
    آوری میکردم دوستتان دارم جناب دلجول عزیز امید وارم قبل از مرگم به دست بوس شما برسمم
    ترانه

    مـی دونم قـصد تـو ایـن بـود مـنـو دیـوونـه کـنـی
    پــشـت پـنـجـره بـشـیـنی مـوهــاتـو شــونـه کـنـی
    تـوی کـوچـه ی نگـام روز و شـب راهـی بــشی
    واســه دونـه هــای قـلـبـم کـفــتـر چـاهـی بــشـی

    مـی دونــم قـصـد تـو ایـن بـود منـو عاشـقـم کـنـی
    داغ لالـه بــود تــنـم ، خـــواسـتـی شـقـایـقـم کـنـی
    ردپـای عــشــق تــو حـک شــده روی قــلـب مــن
    نـوشـتـی رو جـفـت چـشـام \"از بـی وفایی دم نزن\"

    مـی دونـم قــصـد تــو ایــن بـود قـاصــد بـهـار بشی
    گـلدونـو رهـا کنی ، پشـت اسـب عاشقی سـوار بشی
    برسونی خودتو به گریه هام، برام بشی سنگ صبور
    هـزار و یـه قـصه بـشی ، نه قـصه ی یه بـوف کور!

    بـا خـنـده هـات تـار بـزنـی ، بـا دسـتـات دریـا ببری
    واسـه چـشـمـه هـای خـشـک یـه کـشـتی رویـا ببری
    می دونی! سر قرار نیومدی ، اسیر شـوره زار شدم
    واسه دیـدن چشات هـزار دفـه به پنجره سر می زدم

    می دونی! بـاور نـمی کنم هنوز خـالی شـده اتـاق تو!
    واسـه مرگ هزار تا نقـشه کشیدم تاکه بیام سـراغ تو!
    می بـیـنـی! چـشام پـر از اشکه وُ دلم برات تنگ شده
    مـی بـیـنی! بـدون نقاش چشات زندگیم بی رنگ شده
    .
    .

    نمی تونم یه ثانیه م سکوت کنم واسه یه عمر نبودنت!
    اون بالاها فرشته ای، واسطه شو، بذار بیام به دیدنت
    فقط بگو کجا باشه قرارمون ، روی زمین یا آسمون؟
    کـنار ابر عاشـقی ؟ ... یـا بـریـم به برکـه ی جـنـون؟
    .

    rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:55

      سلام نازنین بیدل دوست داشتنی ام
      درود بر تو وشهر قلم و ایینه ی دل و عسل ناب کامنت های غرق مهر و صمیمیت شما

      راستی ممنونم از شعر بسیار زیباتون بزرگوارم...

      ببخشید ک تحفه ای لایق و در خور ندارم...

      rose rose rose rose



      معطل کرده سبز چشم هایت دشت آهـو را
      به ترفندی که بالاتر نشانده تاق ابــرو را
      /
      کشیدی روی قـرص ماه خودآهسته آهسته
      شکوه طرح تلفیق بـهار و عـطر شب بو را
      /
      کپی برداشتی از تاری شب های یلـــدایم
      که طراحی کنی اشک شفق درطرح گیسو را
      /
      چسان پیدا کنم دل را درون سینه ی شمس ات
      که گم کرده ست مولانا در آن یاحق و یاهو را
      /
      من آن مرداب خاموشم که ماندم تا شبی دستت
      کند ترسـیم روی سـینه ام آرامـش قـو را
      /
      غم از دل میرود وقتی که تو آهسته می کاری
      به نازی زیر سقفم خاطــرات یک پرستو را
      /
      چرا بشناسم از پا دست خود وقتی زلیخاها
      نمی خواننددر چشم تو فرق دست و چاقو را
      /
      بیا تا گـل کند در سبز چشمت دشت آهوها
      بیا تا بشکفی از نو تو احساسات «دلجو» را

      حسین دلجووو

  • نگار حسن زاده   22 تیر 1394 17:05

    سلام و عرض ادب و احترام استاد دلجویی

    مثل همیشه بسیار بسیار زیبا بود

    درود بر شما
    rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:56

      درود بانو حسن زاده گل و مهر آیینم

      خوش امدید گل دختر بزرگوارم...

      rose rose rose rose

      می شود آیا شبی مهتاب شام من شوی؟
      لحظه زیبای وصلت اختتام من شوی؟
      .
      میشود چون کفتری درتنگنای یک غروب
      سر زده جلد هوای پشت بام من شوی؟
      .
      یا که گیـسو را برافشانی به تاق سینه ها
      درهوای همدلی هایت به نام من شوی؟
      .
      تا عسل میباری از اندیشه لبهای خویش
      می شود لبریز شهد جام ،جام من شوی
      .
      ای غزال تیز گام قـــصه های جانگداز
      می شود روزی بنام عشق رام من شوی؟
      .
      عاقبت فرهاد گونه تیشه بر سر می زنم
      تا مگر شیرین صفت محو قیام من شوی
      .
      یک شبی تنگم بمیران در خم آغوش هات
      تا مـگر پایان من باشی ، تمام من شوی

      حسین دلجووو



  • عباس خوش عمل کاشانی   22 تیر 1394 18:11

    درود بر استاد دلجویی عزیز.....مثل همیشه از خواندن زیبا غزلتان حظ وافر بردم...به نظرم در این مصراع:دل می بری و دگر سر نمی زنی عزیز ، سهوالقلمی رخ داده باشد که وزن را به هم ریخته است.مثلا شاید بوده:دل می بری و هیچ به ما سر نمی زنی ... یا: دل می بری ز ما و دگر سر نمی زنی و یا ....حضرت استاد این سهو را مرتفع سازند.با سپاس. rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:59

      سلام بر استاد مسلم دلم...
      بله استاد
      کاملا حق باشماست
      و بارها ب کرات این مورد تجربه شده است
      راستی به پیشنهاد زیبا و دلنشین شما در نسخه ی اصلی اصلاح و جایگزین شد
      بی نهایت از ریز بینی و حسن نظر شما گل استاد آیینه صفت و والامرامم سپاسگزارم...

      استاد رهامون نکن...

      rose rose rose rose


      نشسته ام به امیدی ، هوای چشمانت
      که از دو دیده ببارم به پای چشمانت
      /
      کنار ساحل کارون گشوده ام آغوش
      که باز و بسته شود پا بپای چشمانت
      /
      به نام معجزه امشب چه التجاها رفت
      به پای معجر مشکل گشای چشمانت
      /
      چه قدر شعر و غزل نذر کفتران بکنم ؟
      چه قدر دانـه بریزم برای چشمانت ؟
      /
      غزال من غزل من، یتیم افتاده ا ست
      چنین که مانده هنوز ابتدای چشمانت
      /
      فقـیه شهر که عمری ملامتم می کرد
      چرا خودش شده در اقتدای چشمانت؟
      /
      چه حاجتی به تفاعل ز حافظم ، وقتی
      نوشته درد دلم جای جای چشمانت
      /
      میان ساحل و دریا سرود جاشوهاست
      غزل غزل ز تو از ماجرای چشمانت
      /
      همیشه پیش خدایم سپاس کم دارم
      برای دین قشنگ بــهای چشمانت
      /
      بیا که دست نیازم در آسمان ها ماند
      به استجابت ناب دعــای چشمانت

      حسین دلجووو

  • دادا بیلوردی   22 تیر 1394 18:48

    درود استاد
    آفرین بر احساس لطیفتان rose applause

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 03:00

      درود بر شما بزرگوارم

      ببخشید ک پاسخ ها را باتاخیر میدهم

      بی نهایت سپاسگزارم...

      rose rose rose rose

      یک نفر اینجا تلــنگر بر دل ما میزند
      وای بر من این تلـنگرها چه زیبا میزند
      .
      تا که دستی میبرد بر لابلای موی خویش
      بر قرار قلب شاعر پـیشه ام پا میزند
      .
      چون نسیم آواره پس کوچه هایش میشوم
      تا خم گیـسوی مواجش چلیـپا میزند
      .
      در فراز سبز سرو قامت رویایی اش
      آتشی در ساقه ای افتاده ازپا میزند
      .
      ای خوشا یوسف ترین زندانی پیراهنش
      طعـنه ها تا بر تمنای زلیـخا میزند
      .
      درکلاس چشمهایش فرصت تفسیرنیست
      پلک بر هم میزند هر لحظه بر پا میزند
      .
      کیست این فانوس دار ورطه ی رسوائیم
      اینکه چشمش ناخدایش دل به دریا میزند
      .
      عاقبت پایان این غمنامه امـضا می کند
      عاقبت طومار شعر خسته ام تا می زند
      .
      یک نفر ایکاش اینجا نقطه چین را پُر کند
      کیست این شاعر.... که امشب نور بالا میزند

      حسین دلجووو

  • کرم عرب عامری   22 تیر 1394 22:27

    این چاه ترین

    بحق یوسفترین میخواهد
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 03:01

      سلام و عرض ادب محضر استاد والاتبارم...

      خوشحالم ک مورد تایید شماست استاد...

      rose rose rose rose


      ای که چشمان سیاهت چو شب یلدا بود
      باز هم پشت خط چشم تو واویلا بود
      /
      تا مگر گوشه ی چشمی طرف کوچه کنی
      عالمی دیده و چشم نگران آنجا بود
      /
      شدی از خانه برون ،وای چه غوغایی شد
      شهر عصیان زده چون عالم وانفسا بود
      /
      قدم آهسته بزن بر تن این شهر که باز
      پشت دروازه ی قرآن گسلی پیدا بود
      /
      ماه از کوی تو رد میشد و دنبالش کرد
      چشم حافظ که ز احوال شما جویا بود
      /
      آمدی رسم برادر کشی آمد به میان
      گر چه صد چاه و بسی گرگ در این صحرا بود
      /
      وا نکن روسری ات وای مگر هفته ی پیش
      حاصلش غیر تلی از سر و دست و پا بود ؟
      /
      چادرت سرکن و با سوت ترن زود برو
      که ز آشوب تو نرخ دیه ها بالا بود

      حسین دلجووو

  • بهناز علیزاده   22 تیر 1394 22:50

    درود بر استاد ارجمند جناب دلجویی ، rose rose
    مثل همیشه عالیست، rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 03:02

      درود بانوی خوب ادبم

      ممنونم مهربان شاعر هنرمندم...

      ای فرازت اوج بی تکرار عشق
      ای فرودت مرکز پرگار عـشق
      /
      ای نگاهت در صف آیینه ها
      چار چار گرمی بازار عشق
      /
      ثبت شد در دفتر اندیشه ها
      از بلندای تو استمرار عشق
      /
      گشت پیدا در ضمیر آفـتاب
      از دل منشور تو ، آثار عشق
      /
      با تو باید رفت تا مـعراج نور
      با تو باید رفت تا دیدار عشق
      /
      با تو باید رفت تا اوج غـزل
      با دلی سرشار در پیکار عشق
      /
      از تو باید گفت با آئـینه ها
      روز میلاد تو در اخبار عشق
      /
      هر چه بارم کردچشم عاشقت
      در غزلها کرده ام من بار عشق
      /
      اقتدا بر چـشمهایت عالمیست
      مقتدای عشق من، «سالار عشق»

      حسین دلجووو

  • علی اصغر اقتداری   23 تیر 1394 00:00

    سلام بر قلب عاشقتان
    چه زیبا وروح نواز است اسین عاشقانه ها فقط همین وهمین هم کم نیست!

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 03:04

      سلام بر استاد دلم جناب اقتداری ئوالاتبارم...

      بی نهایت از حسن نظر و گلستان نظر و کلام مهر انگیز شما سپاسگزارم

      مهتاب نگلهتان عصاره دلگرمی و معجون غزلسرایی ست بزرگوارم...

      rose rose rose rose


      آنی که ز کف رفت همـانا دل ما بود
      اینی که بجا ماند همین حاصل ما بود
      /
      ما غرق به دریای غم و گردش چشمت
      فانوس ترین بارقـه ی ساحل ما بود
      /
      غیر از تو کسی هیچ ردیف دل ما نیست
      تا ماه جمالت غــزل کامـل ما بود
      /
      در سایـه ی چشمان تو یک قافله ی آه
      از هرم غزل هـای شبم شامـل ما بود
      /
      مرداب سکوتیـم که از جذبه ی ماهت
      نقشی ز رخت شـامل آب و گل ما بود
      /
      بودیم و خیالات خوش داشــتن تو
      ارزنده ترین دایـره ی باطـل ما بود
      /
      از حاصل جمع تو همین بس که درآخر
      این دل که فنـا شد دل ناقابل ما بود
      /
      مجنون که به دیوانگیش شهره شهر است
      در دشت جنون همسـفر عاقل ما بود *

      حسین دلجووو
      بیت تضمین از فرخی یزدی

  • منیژه رستم پور   24 تیر 1394 00:30

    rose rose rose rose

  • مجتبی جلالتی   10 فروردین 1399 18:03

    با هزاران درود
    استاد گرامی سروده دلنشین تان را خواندم.
    تازه گی و طراوتی دلنواز در خودش داشت.
    قلم توانایتان را می ستایم و در انتظار شما در صفحه کوچکم هستم.
    اگر قابل دانستید مقدمتان گلباران

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:39

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا