اندکی تفکر

دوست دارم بنویسم از خودم از جهانی
که درآن زندگی میکنم،، هرروز صبح
که بیدار میشوم،، با بوی پیچک های
وحشی،، کنار حوض، سرمست، قلمم
رابرروی پرده ی دل بکشم،،، اول
از تو بنویسم ، که دیدنت شده رویای
هرشبم،، درخیال، فنجان چایی با بوسه ای
از عشق تقدیمت کنم، بعد، قلم را ازاد گذارم
تا خودش هنرنمایی کند، بنویسد از مهربانی ها،
از آنهایی که درسال قبل بودند واینک یک خاطره
از آنها باقی مانده، ازگذر عمر که باشتاب میگذرد،
ومهمان هایی که خیال سیر شدن
از سفره، گسترده، خداوند راندارند،
زبان به شکر وثنایش را موکول میکنند
به بعداز سوروسات مهمانی، حال چه شکم هایی
درکنار این خوان نعمت گرسنه اند،، و دریغ
ازکمی، تفکر، که ای فرزند آدم،، برسراین خوان
قبل ازتو نیز نشسته اند،، کوله پشتی ات را پرکن از محبت، وایثار
دریاب جهان عقبی را ، نه شکم را که اخلاص به عمل نیک روا باشد،،، #آذریان

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 25 نفر 34 بار خواندند

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا