درسایه ی غروب دلتنگ پنجشنبه چشم به جاهای خالی که نگاه کردن به آنها ذره ذره آتش نهفته ی زبر خاکستر را شعله ور میکند،
قاب عکس ها را تماشا می کنم. به امیدوصالی،،
شاخه ا ی از خیال تکان می خورد
برگی از دفتر خاطرات بر زمین می افتاد..و در هوا رقص کنان گم می شود،،
و چشمانمدر آسمان خیال . به دنبالش می دود. کم کم دور می شود و دیگر نمی بینمش..
خسته،با شخم زدن در آلبوم ها گویا عکس های درونش سخن می گویند
به عکسی آشنا نگاهمرا دوختم.، لبخندی محو در کنج لبانش مرا برد به سال های دور غرق در کشتی خیال که ناگه پروانه وار پرید .
وبر روی شاخه گلی نشست او می خواند حدیثی از عشق و من گوش میکردم..
مثل خوابی که از سرم پرید، ناگهان رفت ومن ماندم وباز تکرار دیدن جاهای خالی،، ۴۰۲/۰۵/۲۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
علی معصومی 29 امرداد 1402 16:30
درودها بر شما
خانم حر ارجمند
♤♤♤
شاید
ایحاد فاصله زیباتر کند
این سروده ها رآ
و
بر روی شاخه گلی نشست
او می خواند حدیثی از عشق
و من گوش میکردم..
مثل خوابی که از سرم پرید،
ناگهان رفت
ومن ماندم
وباز تکرار دیدن جاهای خالی...