جان ز جان هر دم نمایان می کند
سر،،ز نزدت در گریبان می کند
مهر بادان چون وزد بر سر و مو
طره را هر سو، افشان می کند
سبزهِ نرگس چنین دارد نگاه
چند گوهر را دیوان می کند
مه رو، بندِ شبِ چهرِ توأم
کان، نقرهْ شب را پریشان می کند
گه شدم بیمار، چون بینم تو را
هرچه دردُ غم ، درمان می کند
آب ارچه ریزد وز شـبِ روشن کزو
نهر نیلگون، جوشان می کند
تا گذر کنی جانا ز کران
باز هم دریای دل، طغیان می کند
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1402 11:08
درود بر شما