درون چشم من نشسته التهاب بی کسی
به روی شاخه های تن، تو نوبرانه ای گسی
به داد آسمان بی ستاره ام نمی رسی
به بستر شبم رسان دو چشم گرگ و میش را
شبیه تکه های زخمِ کهنه و نمک زده
کشیده های محکمی به گونه ام محک زده
دلم برای بوسه های بعدِ قهر لک زده
به روی شانه های من شمرده درد خویش را
زنی اُجاق خنده های روشنش که کور شد
درون بستر شبش چو زنده ای به گور شد
واز پری کوچک زنانه اش به دور شد
به پلک خسته اش نشانده خنجرانه نیش را
شبی سکوت تلخِ کوچه ی نگاه مبهمم
شکسته شد به دست عابران بی خیالِ غم
زنی که عُق زده درون آینه ی هراس و وهم
به جیغ های مُمتدش خود روان پریش را
رسیده ای چو تاولی که چرک کرده برتنم
که خوشه خوشه میچکد ز آسمان دشمنم
به بسترم نگاه کن به دشت سرخ دامنم
به تیغ نفرتت بزن، طلوع گرگ و میش را
#هما_تیمورنژاد
@taranehbarooni
@Sher_Taraneh_Chakameh ☂
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 23 تیر 1396 04:18
درودت باد مهربانو تیمورنژاد عزیز
و آفرین بر رقص زیبای قلمت
هما تیمورنژاد 27 تیر 1396 00:46
درود بر شما استاد جوکار بزرگوار
ممنونم از حضور و نظر ارزشمندتون