3 Stars

«کاغذ در خاکسپاری قلم غایب است»

ارسال شده در تاریخ : 20 بهمن 1402 | شماره ثبت : H9428270

دوچشم درکله ی سنگی
که
چشم اندازِغمناکی از تاریخ را به نمایش می¬گذارد
واین شرحِ بی نهایت که عاشق هر نهایتی از:«بی نهایتی»است!
از نهایتِ شفایق می¬آئیم
با سبدی پُر از دقایق که نوروز را جشن می¬گیرند
می¬گیرند
این روزها جنگل دستِ خیلی از درختان را نمی¬گیرد
رود برای همه ی کلمات دست می¬گیرد
دست گرفتن کارِ یک گُل بود
که برای پائیز ِزندگی عالی دست می¬گرفت
ای کاش خیابان دستِ کوچه را می¬گرفت
و خورشید بی فانوسِ شب، ماه می¬شُد
افسوس از نفوسِ دیوار که آوار را
برسرِ خانه ها خراب می¬کند
آهای عالی جناب ایستاده که گریه هایت افسرده شدند
به احترامِ لبخندِ شهر برخیز
آه از این همه برفِ پُرحرف که
جوانمردانه به میهمانی تابستان آمده¬اند
من فرزند هیچ پدری نیستم
من کیستم که درآرزوی شهرتِ چیستِ خود پژمرده شدم
بگذار این شعر
حرف های عارفانه ی خود را فیلسوفانه شرح دهد
بگذار خودش را دردهانِ پلنگِ زندگی پارس کند
چرا؟
نقطه ها نای پریدن به آسمانِ فصل را ندارند؟
و مرگ کفش های خیابان را پوشیده است!
چرا؟
میدان درگفت و گو با تابلو شکست می¬خورد!
چرا؟ کاغذ در خاکسپاری قلم غایب است
و گویی که روسیاهی خود را از چشم قلم می¬بیند!
می¬بیند
چه کسی مثلِ دیوار خوب می¬بیند
کلمات چه فرهنگ و رفتاری دارند
چگونه خودشان را درچشم مرگ پرتاپ می¬کنند
کسی چه می¬داند
رنگِ بلوارِ آزادی چگونه «زنگ» می¬خورد؟
می¬خورد
این روزها فکر بدرجوری شبیخون می¬خورد
دل بدجوری از اشک های جناب چشم ضربه می¬خورد
آه نگوکه «چشم» چراغِ راه ِزندگی است!
من خیلی ها را سُراغ دارم که چشم بودند
اما هرگز چشم نگفتند!
واین یعنی غرورِ بی¬جایی که درجای خود ننشسته است!
و آن سوی خیابان کوچه ای دست به خودکشی می¬زند
صدایی در ارتفاع گرسنگی¬اش می¬افتد
و سیگارلباسِ عزا برتن می¬کند
زمانِ نارسیده ها می¬رسد و هیچ رسیده¬ای نمی¬رسد
می¬رسد
چه کسی به دادِ این همه بی داد می رسد
می¬خواهم رؤیاهای کودکی ام را درگهواره ی آرزوهایم بخوابانم
رؤیای این همه سیبِ پُر آسیب را بیدارکنم
که سرمیزِ واقعیّت نیامدند
می¬دانم که صبحِ سطرها بی طلوع ویرگول ها زیباست!
و غروب نامِ دیگر زندگی است
غروب را درآغوش بگیرید
او آفتابی دارد که روشنفکرانه تمامِ تاریکی هاراروشن می¬کند!
عابدین پاپی(آرام)
22/10/1402

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 56 نفر 81 بار خواندند
امیر عاجلو (21 /11/ 1402)   | محمد مولوی (21 /11/ 1402)   | محمود فتحی (24 /11/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (21 /11/ 1402)  محمد مولوی (21 /11/ 1402)  
تعداد آرا :2


نظر 3

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا