3 Stars

«هنوز بر شاخه ی جنوب شمالم را دوست دارم»

ارسال شده در تاریخ : 18 اسفند 1402 | شماره ثبت : H9428570

منم سرشار از خستگی ها
میلِ به همبستگی ها
ودرزندگی افسوسِ نبوغِ بلوغ را می¬خورم
و نگرانِ برهنگی رؤیا نیستم
که دیرگاهی است
برگِ بیداری ام را چیده¬اند
وتو
بُغضی از بَعضی
که اردی بهشتِ تنِ شان آکنده از بهشت نیست!
نزدیک بیا ای آشنا
که
جوانی¬ام با زبانِ پیری ام بیگانه است
من
قهرمانِ چشمی¬ام که کودکی¬اش را می¬بارد
زمستان با لباسی سفید آمده
و پائیز قامتِ هر قیامتی را خمیده است
وخرداد گاهی میانِ داد، بیداد زندگی می¬کند
در این سطر واژِگان کودکانه می¬میرند
ولی باید به پژمرده¬گی اعتماد به نفس داد
و به جای عشق اشک ها را بوسید
سال هاست
با پای برهنه خیابانِ فقر را قدم می¬زنیم
و دربرابرآخرین ترس شجاعانه می¬جنگیم
آه که عاشقِ رخشندگی این درخشندگی¬ام
و هنوز بر شاخه ی جنوب شمالم را دوست دارم
هنوز عاشقِ این گُفته ی خُفته¬ام که قرهاست
خواب بیداری را می¬بیند
حرف های بزرگ تو
از کوچکی من بزرگ ترند
و هجرتِ ناگهانِ سرما
چه جوانمردانه سرِما را گرم می¬کند!
وقتی آتشی آن جا نیست تو شعله ی هر جایی
وقتی بهمنی این جا نیست
تو فروردین هر دین باش
که بهشت اش را در اردی بهشتِ نقطه ها گُم کرده است
آه چه گویمت ای گویمِ هر بگویم!
آقای غم تنِ تو را درآغوش می¬گیرم
چنان برفی درآغوش زمستان
و مانند بارانی دل شکسته که برای پیروزی می¬بارد
جمله های تو
کتابِ غروب و بی¬گناهی آب را می¬نویسند
به یاد دار
آن روز که سوارِ بر اسبِ شهریور می¬تاختی
من برف ها را پیاده پیمودم
تو حروفِ همه ی کلماتِ من بودی
درجاده¬ای که قلم غمگنانه می¬نواخت
در ارتفاعِ کدام داستان سکنی گزیده¬ای
که چنین افتاده¬ای؟!
برگونه ی کدام دیوار با من حرف می¬زنی
که
آنچه را که نمی شنوم گوش می¬کنم !
عابدین پاپی(آرام)
9/9/1402
«برای زیستن درقلب درخت»
من این گونه
برگونه های دردناکِ خیابان متولد شدم
همین گونه که
با عبوراز تاریکی ماه به جنابِ درنگ رسیدم
که
به رنگِ بی رنگی بود
وآفتابم
به خاطرِهمین روز مره¬گی ها افسرده شد!
برای زیستن درقلب درخت
باید به شاخه¬ای پناه بُرد
که زمستان اش رابی تابانه جستجو می¬کند
روز که برسفره¬ی روزنامه می¬نشیند
روتیترِ چشم ها می¬شود
و نان¬اش از دهان می¬افتد
هنوز فریاد چکمه های جنگ به گوش می¬آید
وکودکی جانَش را
درمیانِ چشمان ِباز و بسته¬اش پنهان کرده است
هنوز جاده باده می¬نوشد
و پائیزِسال هنوز برهنه است!
برهنه
تنها تنِ بیابان نیست که ازجنگل خجالت می¬کشد
برهنه نامِ نَسَبی نقطه ها و جملات است
نامِ همین فریاد است که ایمانش طوفانی است!
نام ِهمین شعله¬ی سردکه مشحون ازعصیان است
تا بوی سیب به مشامِ صلح رسید
تبسمِ شهر شکوفا شد
کدام ابر به اندامِ کوچه سفر می¬کند؟
کدام برگ درگلویش موسیقی باد را حس می¬کند؟
و کدام کودک پاره¬های سینه¬اش پاره پاره شدند
که
آدینه¬ها چنین مادرانه اشک می¬ریزند!
سخن درجنگی تن به تن به شهادت¬رسید
و خودکارجوهرش که تمام می¬شود
تمام نمی¬شود!
او مبارزی انقلابی است
که میدان آزادی را عاشقانه قدم می¬زند
جنوبِ من
شبیه یک قصه ی پُرغصه دِق می¬کند
شبیه یک موسیقی فولکلور
که به خاطرِ خود ِواقعی اش هذیان گرفت
وشمال ذهنیتی فاشیستی دارد
و تنها به احترام تجریش ها بر می¬خیزد
بَردار
دست از سرِ این کلمات بردارکه
درروانِ من روان شدند
دست ازخودم بردار
من سال¬هاست
بی خودم فریاد می¬کشم
خود که ازخودش مُشوّش می¬شود
خویشتن داری نمی¬کند
به سرش می¬زند تا ویرگول را
در میانِ جمله ها بردارد
فصل
فصلِ رسیدنِ رسیده های کال است
که نارسیده رسیدند!
فصلِ مردادِ این مُردابِ بی تاب نیست
و حرف هایت را
به هیچ کلمه¬ای نگو
کلمات خودشان کمبودِ حرف دارند!
21/9/1402

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 36 نفر 63 بار خواندند
امیر عاجلو (19 /12/ 1402)   | یاسر قادری (19 /12/ 1402)   | عابدین پاپی (20 /12/ 1402)   | محمود فتحی (21 /12/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (19 /12/ 1402)  یاسر قادری (19 /12/ 1402)  
تعداد آرا :2


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا