3 Stars

«به جنابِ بسیار که دربسامدِ خودش عارف شد»

ارسال شده در تاریخ : 14 اسفند 1402 | شماره ثبت : H9428534

آقای مدرک؟
به شرطی تشریف بیارکه
میمِ خود را درخانه جا گذاشته¬اید
و من چنین خوشحالم که با جنابِ درک دیدار می¬کنم
بیا چنین بیا فهمِ باشعور!
شعر قرن هاست درغیابِ تو سرما خورده است
و عطسه های کتاب از همین سبب گریانند!
بیا تا با یکدیگر
دیگری شویم و پروازِ عقاب را شاعرانه بِسُرائیم
من درخیالِ خیابان کلاغی سراغ دارد
که
بال های پرندگان را به پست مدرنیسم پست می¬کند
من خدای دیرینه¬ای سُراغ دارم که
روز به روز نیهیلیسم می¬شود
وشب را با گنجشک های لیبرال سپری می¬کند
نگرد نیست
درخانه ی ما خیابان سال هاست که غایب است
و گاه آنان که خاموشند
ماه را به بیگانگان می¬فروشند
دیروز موبایلم زنگ زد
گویی که سُراغِ خودم را می¬گرفت
می¬گرفت
کاش می¬شد
باران را برسینه ی شب سنجاق می¬کرد
واز تاریکی آفتاب نمره ی بیست می¬گرفت
و هرکس
شبنم شعرِ دوست نداشته ی خود را می¬سُرود
دلیلِ ضمیرِ من
گُزاره¬ای فلسفی دارد
و هرمتن ابژه های خودش را فرامتن می¬کند
خوانشِ این عبارت عبادتی فرامتن دارد!
و این یعنی همان دیگری که اندکی
مادرزاد رمزِ واژگان را با کلید صفحه باز می¬کند!
بیا تا با سوژه های بیابان نقش های خیابان را طراحی¬کنیم
پیرنگ درآخرِ هر سوبژه آغازِ به رویش می¬کند
وفرم چه عاشقانه پوزیتیویسم خود را
به دنیای پست مدرن نشان می¬دهد!
درخلقِ تصاویر درنگ نکن
رنگ حکمِ چیستانی دارد که لباس¬اش خوش آهنگ است
و غم به مانندِ ضرب المثلی است که
مانندِ یک مَثَلْ اَمثال می¬شود!
من زاده ی همبسته هایی وابسته که
مفاهیم اسطوره¬ای را موازی، نامتوازی می¬کنند
من همزادِ رومانتیکِ روستایی که کلیّتی از ارگانیکِ شهراست
و تو زیر ساختی
از متنِ یک پروازکه برخطوطِ اروتیک دست می¬کشد
تو زاده ی هنجاری خردستیزکه معنا رابه چالش می¬کشد
و درکوچه های پلی فونیک
مونوفونیک جمله ها را پارادکسیکال می¬کند
بیا از فراسوی دورتر ها نزدیک تر بیا
که
فهمی ازکبودِ طلوع درچهره¬ات نمایان است
و می¬خواهد هرمنوتیک غروب را به بایش بگذارد!
بسیار شباهت ندارم
به جنابِ بسیار که دربسامدِ خودش عارف شد
من از نسلِ کُهنه¬گی¬ام که
نوروز حروف را به یاد ندارد!
ندارد
میدان به انقلابش که می¬رسد
هیچ بن بستی را به یاد ندارد
برگ به فصل که می¬رسد
آخرین نقطه ی کلمه را فراموش می¬کند
دراین بلوارِ خاموش از تو انتظاری نمی¬رود
تنها آدرس دست ها را برای من پست کنید
مشت درپازلِ به هم ریخته ی انگشت ها
به انقلاب می¬رسد!
عابدین پاپی(آرام)
14/12/1402




شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 55 نفر 73 بار خواندند
امیر عاجلو (15 /12/ 1402)   | یاسر قادری (16 /12/ 1402)   | محمود فتحی (17 /12/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (15 /12/ 1402)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا