3 Stars

دلبر دست پس و پا پیش

ارسال شده در تاریخ : 20 بهمن 1402 | شماره ثبت : H9428274

جانا چه شد کز بهر من از عشق روایت می‌کنی
این خفته‌ی شیدای را از چه ملامت می‌کنی

هرکس در این وادی بدید آن خال و آن چشم سیه
دانست چرا عاشق را تنها کفایت می‌کنی

چون گیسوان از روی گوش آمد بریخت بر روی دوش
تنها بدون انجمن با مو قیامت می‌کنی

هزاران آسوده خاطر را به دام دل بینداختی
من چه دانستم که عشق را چون سیاست می‌کنی

اسیر عشق تو بودن چو شیرین و دل‌انگیز است
o هزاران یوسف کنعان خودت تنها ریاست می‌کنی
o
مرا در دام دل کردی پس از چندی رها کردی
نگهبان در زندان بودی و در پستو ضمانت می‌کنی

لگامی از جفایت را تو بر دین و دلم کردی
خوشا افسار آن عشقی که با دستت هدایت می‌کنی

ز یک چشمت مرا رانی بدان دیده مرا خوانی
گهی می‌شوی سنگدل گه از عاشق حمایت می‌کنی

خودت خواستی شوی رسوا مکن عیب بر کسی عارف
چو شوق وصال داری به سر از کی شکایت می‌کنی

شاعر: عارف آقاملائی

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 67 نفر 151 بار خواندند
امیر عاجلو (21 /11/ 1402)   | محمد مولوی (21 /11/ 1402)   | محمود فتحی (22 /11/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (21 /11/ 1402)  محمد مولوی (21 /11/ 1402)  
تعداد آرا :2


نظر 3

  • امیر عاجلو   21 بهمن 1402 11:44

    سلام ودرود rose  rose  rose

  • محمد مولوی   21 بهمن 1402 19:15

    rose rose rose


    درود برشما عالی بود
    خوش آمدید حضرت شاعر مقدمتان گلباران rose

  • محمود فتحی   22 بهمن 1402 07:34

    درود بسیارعالی قلم زدید موفق باشید

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا